جدول جو
جدول جو

معنی خیدع - جستجوی لغت در جدول جو

خیدع
(خَ دَ)
کسی که بر دوستی وی اعتماد کردن نتوان، غول فریبنده، راه مخالف قصد، کوراب، گرگ، فریبنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خیدع
کسیکه بدوستی او اعتماد نتوان کرد
تصویری از خیدع
تصویر خیدع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خید
تصویر خید
خوید، بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیده
تصویر خیده
کج، خمیده، خم شده، برای مثال الا تا ماه نو خیده کمان است / سپر گردد مه داه و چهارا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳) ویژگی پشم و پنبۀ زده شده، برای مثال وجود آتش، جهان چون پشم خیده / نمانده پشم و آتش آرمیده (عطار۱ - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیدن
تصویر خیدن
خمیدن، خم شدن، کج شدن، دولا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خادع
تصویر خادع
خدعه کننده، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کج شده. خمیده. خم گردیده. (ناظم الاطباء) :
الا تا ماه نوخیده کمان است
سپر گردد مه داه و چهارا.
ابوشکوربلخی.
، حلاجی شده. (ناظم الاطباء) :
جهان آتش وجودت پشم خیده
نمانده پشم ز آتش آرمیده.
عطار (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
نوعی از ملخ. جندب، جندبهای ریزه. نوعی از ملخ های ریزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ دَ)
گسستگی پی ساق شتر از نشستن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ذَ)
عیب. نکوهش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(پِ / پَ دَ)
کج شدن. خم گردیدن. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (دگرگون شدۀ خمیدن ؟) ، پنبه زدن یا حلاجی کردن پشم و پنبه. (ناظم الاطباء). فلخمیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
بلغت رومی دوایی است که آنرا خون سیاوشان گویند و بعربی دم الاخوین خوانند. (برهان) (از الجماهر ص 36) (آنندراج) (الفاظ الادویه) (مهذب الاسماء). خون سیاوشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ)
دهی است از دهستان شرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 7 هزارگزی جنوب سقز و 4 هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ سقز به بانه با 360 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
راه هویدا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
نام موضعی است به عربستان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
زن زناکار. زن فاجر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
پیراهن بی آستین، بیم و ترس طاری بر دل که گویا پری مس کرده است، گرگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
ماهی دریایی کوچک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ دُ)
کمینه. فرومایه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ دُ)
غوک، قورباغه. ضفدع. (متن اللغه) (معجم الوسیط) (منتهی الارب) (لسان العرب) (تاج العروس). پگ. چغز
لغت نامه دهخدا
(دَ)
زعفران. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(دِ)
فریبنده. (دستور الاخوان) :
خادع دردند درمانهای ژاژ
ره زنند وزرستانان رسم باژ.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر 6 ص 522).
، راه که گاه هویدا گردد و گاه مخفی، بعیر خادع، شتر که هر گاه نشیند پی ساق وی از جا رود، خلق خادع، خوی متلون، دینار خادع، یعنی دینار ناقص. (منتهی الارب). دینار کم از یک مثقال. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خندع
تصویر خندع
کمینه، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خید
تصویر خید
غله سبز که هنوز نرسیده قصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدع
تصویر ایدع
کرکم (زعفران)، برناک (حنا)، سرخه سر خبال از پرندگان خون سیاوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادع
تصویر خادع
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبدع
تصویر خبدع
وزغ درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیده
تصویر خیده
خم شده مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیضع
تصویر خیضع
خواری پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیدن
تصویر خیدن
کج شدن خم شدن، لنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیدب
تصویر خیدب
راه آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادع
تصویر خادع
((دِ))
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیده
تصویر خیده
((دِ))
خمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیدن
تصویر خیدن
((دَ))
خمیدن
فرهنگ فارسی معین