- خید
- غله سبز که هنوز نرسیده قصیل
معنی خید - جستجوی لغت در جدول جو
- خید
- خوید، بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خم شده مایل
کج شدن خم شدن، لنگیدن
کسیکه بدوستی او اعتماد نتوان کرد
راه آشکار
خمیدن، خم شدن، کج شدن، دولا شدن
کج، خمیده، خم شده، برای مثال الا تا ماه نو خیده کمان است / سپر گردد مه داه و چهارا (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۳) ویژگی پشم و پنبۀ زده شده، برای مثال وجود آتش، جهان چون پشم خیده / نمانده پشم و آتش آرمیده (عطار۱ - ۱۵۵)
جشن، روزبه
سان واژه
رویت
طبیعت، ذات
جمع بیداء، بیابان ها
نظاره، تماشا، دیدن، رویت کردن
عقل، شعور
افزون کردن، افزون شدن، نمو دادن، نامی از نامهای مردان
نرمی و آهستگی
گردن خوب و نیکو خوب و نیکو
توان نیرو یاری دادن، توانا شدن، توانا کردن، فرارسیدن مرگ ضمیر شخصی متصل سوم شخص، جمع رفته اید گفتید خورید
زغن
میوه پلاسیده درمانده
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
دوام، بقا، همیشگی
فروکش، بیهوشی
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
پسند، قبول، تحسین
آب دهان، تف، لعاب
خو، طبیعت، سیرت، منش
لشکر، سپاه، گروه سواران