جدول جو
جدول جو

معنی خیثمه - جستجوی لغت در جدول جو

خیثمه
(خَ ثَ مَ)
ابن سلیمان مکنی به ابوالحسن از طرابلس بود و از حفاظ حدیث و بعصر خود محدث شام. او راست کتابی بزرگ بنام ’فضائل الصحابه’. او بسال 343 هجری قمری در طرابلس شام درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 301)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیمه
تصویر خیمه
چادر، سر پناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند
خیمه زدن: برپا کردن خیمه، کنایه از اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ اَ خَ ثَ مَ)
ابوبکر احمد بن زهیر بن حرب. فقیه و محدث و اخباری. متوفی به سال 279 ه. ق. از اوست: کتاب التاریخ. کتاب المنتمین. کتاب الاعراب. کتاب اخبارالشعراء. (ابن الندیم). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ ثَ مَ)
زهیر بن حرب. از فقهاء و اصحاب حدیث. متوفی به سال 234 ه. ق. او راست: کتاب المسند. کتاب العلم. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ ثَ مَ)
سلیمان بن حیان. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ ثَ مَ)
مصعب بن سعد المصیصی. محدث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ ثَ مَ)
زهیر بن معاویه بن خدیج. محدث است. اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
سعد بن خیثمه بن الحارث، صحابی انصاری است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
محمد بن احمد بن زهیر ابوخیثمه بن حرب، وی بطریقت پدر میرفت و یکی از فقهای حنابله است، او راست: کتاب الزکوه و ابواب الاموال بعلله من الحدیث، کتاب التاریخ و آن کتاب یا بتمامه مدون نشده و یا از اصل ناتمام مانده است، (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن ابی خیثمه. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 27، صص 144- 146، ص 152، 154، 156، 171، 173، 203، 230، 239، 243، 254، 304، 359، 360، 362)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ ثَ مَ)
عبدالله بن خیثمه یا مالک بن اوس. صحابی انصاری است. او در جنگ احد حاضر بود و تا روزگار یزید بزیست. صحابی انصاری کسانی بودند که از اهل مدینه بودند و به پیامبر اسلام (ص) ایمان آوردند و در کنار او در جنگ ها و نبردهای مختلف شرکت کردند. این افراد در تثبیت دین اسلام و گسترش آن در مدینه و سایر مناطق تأثیرگذار بودند و به عنوان نمادهایی از وفاداری، فداکاری، و ایثار شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(خَ ثَ / ثِ مَ)
نوعی کفش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
رستاقی است از رساتیق طائف. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
هر خانه مستدیر. خیم، سه یا چهار چوب که بر آن گیاه اندازند و در گرما بسایۀ آن نشینند، هر خانه ای که از چوبهای درخت ساخته شود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). الاچیق. (یادداشت مؤلف). ج، خیمات، خیام، خیم، خیوم. در هر سه معنی، چادر و ستاده و منزلگاه قابل حمل و نقل که از پارچه های کلفت مانند کرباس و کتان و جز آن می سازند و در صحرا و باغ جهت نشستن در زیر سایه وی آنرا بر پا می کنند، سراپرده. خرگاه. سیاه چادر. (ناظم الاطباء). چادر. خباء. تاز. تاژ. چتری. سراپرده که از پارچه سازند برای نشستنگاه در سفر و حضر بکار برند. (یادداشت مؤلف). ج، خیم و خیام:
رسیدند زی شهر چندل فراز
سپه خیمه زد در نشیب و فراز.
رودکی.
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا.
کسائی.
ز خرگاه وز خیمه و پارگی
بسازید پیران بیکبارگی.
فردوسی.
سراپرده و خیمه ها ساختند
ز نخجیر دشتی بپرداختند.
فردوسی.
سراپرده از دیبه رنگ رنگ
بدو اندرون خیمه های پلنگ.
فردوسی.
همه روی لشکر به بیراه و راه
سراپرده و خیمه بد بی سپاه.
فردوسی.
برون رفت مهراب کابل خدای
سوی خیمه زال زابل خدای.
فردوسی.
اندر آمد بخیمه آن دلبر.
فرخی.
یکی چون خیمه خاقان دوم چون خرگه خاتون
سیم چون حجرۀ قیصر چهارم قبۀ کسری.
منوچهری.
مثل مردمان و سلطان چون خیمه محکم نیک ستون است. (تاریخ بیهقی). هرگه که او... بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب. (تاریخ بیهقی). علوی دعا گفت و بازگردانیدندش و بخیمه بنشاندند. (تاریخ بیهقی).
چو بشنید کامد یل سرافراز
برون زد سراپرده وخیمه باز.
اسدی.
برون آمد از خیمه و آن دو زلف
بنفشۀ پریشیده بر نسترن.
(از لغتنامه اسدی).
نخواهم چارطاق خیمۀ دهر
وگرسازد طنابم طوق گردن.
خاقانی.
گرنه بکار آمدی خیمۀ خاص ترا
صبح نکردی عمود خور نتنیدی طناب.
خاقانی.
چون خیمۀ ابیات چهل پنج شد از نظم
بگسست طناب سخن از غایت اطناب.
خاقانی.
بر چرخ زنند خیمۀ آه
هم خود بصفت میان آهند.
خاقانی.
هر جا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است.
خاقانی.
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند بر غرب داشت.
سعدی.
در فراق خیمه و خرگاه و زیلو و نمد
این بخود می پیچد و آن خاک بر سر می کند.
نظام قاری.
این یکی کندلان زد آن خیمه
فکر هر کس بقدر همت اوست.
نظام قاری.
همان بیت المقدس است که بنی اسرائیل در دشت بر پا می نمودند و خیمه از پرده های پوست بز ترتیب یافته اما پوشش خیمه از پوست قوچها و پوست خز بوده بر زبر همگی پوشیده میشد تا آنرااز باران و آفتاب محافظت نماید. (از قاموس مقدس) ، کنایه از آسمان. (یادداشت مؤلف) :
ندید از صعب تاریکی و تنگی اندر این خیمه
نه چشم باز من شخصی نه جان خفته دانائی.
ناصرخسرو.
هستشان آگهی که نه ز گزاف
زیر این خیمه در گرفتارند.
ناصرخسرو.
- پیروزه گون خیمه، کنایه از آسمان. گردون:
ببین باری که هر ساعت ازین پیروزه گون خیمه
چه بازیها برون آرد همی زین پیر خوش سیما.
سنائی.
- خیمۀ افلاک، کنایه از آسمان و هفت فلک:
زرین ترنج خیمۀ افلاک میخ وار
در خاک باد کوفته سر کز تو بازماند.
خاقانی.
- خیمۀ ترکی، نوعی خیمه بوده که ترکان بکار می برده اند.
- ، کنایه از آسمان و فلک است:
وز بر آن نوبتی خیمۀ ترکی که هست
خونی خنجرگذار صفدر آهن کمان.
خاقانی.
- خیمۀ فیروزه، کنایه از آسمان است:
تا درون چارطاق خیمۀ فیروزه ای
طبع را بی چارمیخ غم نخواهی یافتن.
خاقانی.
- خیمۀ کبود، کنایه از آسمان است:
وین خیمۀ کبود نبینند و این دو مرغ
کایشان هماره از پس دیگر همی پرند.
ناصرخسرو.
نیک بنگر کاندرین خیمۀ کبود
چون فتاده ست ای پسر چندین شتاب.
ناصرخسرو.
این شیشه گردنان که ازین خیمۀ کبود
بی نام چون قرابه بگردن طنابشان.
خاقانی.
- خیمۀ معلق، کنایه از آسمان است.
- هفت خیمه، هفت فلک. هفت گردون:
از ناله هفت خیمۀ گردون شکافتم
وز آه چارگوشۀ عالم بسوختم.
خاقانی.
بالای هفت خیمۀ پیروزه دان ز قدر
میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
کوتاهی بینی گاو. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، کوتاهی و کلفتی و پهنی بینی گاو. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(غَ ثَ مَ)
جنگ و اضطراب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). کارزار و دشمنی با یکدیگر. اختلال و اختلاف
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
وزنی است معادل چهار مثقال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیمه
تصویر خیمه
چادر، سایبان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثمه
تصویر خثمه
کوتاهی بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمه
تصویر خیمه
((خِ مِ))
چادر، سراپرده
خیمه روی آب زدن: کنایه از کار بی ثبات یا زیان آور کردن
فرهنگ فارسی معین
چادر، خرگاه، سراپرده، شامیانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گر بیند که خیمه از بهر خویشتن زد یا کسی از بهر او زد و آنجا نشست. اگر سپاهی بود، مال یابد به قدر بزرگی و کوچکی آن. اگر بازرگان بود، سفر کند و از آن سفر مال و منفعت یابد. اگر خیمه سیاه و بزرگ بیند، دلیل غم و اندوه است. اگر خیمه کهن و دریده بیند، دلیل است که به او مضرت و زیان برسد. محمد بن سیرین
محمدبن سیرین گوید: اگر بیند که خیمه از بهر خویشتن زد یا کسی از بهر او زد و آنجا نشست. اگر سپاهی بود، مال یابد به قدر بزرگی و کوچکی آن. اگر بازرگان بود، سفر کند و از آن سفر مال و منفعت یابد. اگر خیمه سیاه و بزرگ بیند، دلیل غم و اندوه است. اگر خیمه کهن و دریده بیند، دلیل است که به او مضرت و زیان برسد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند از خیمه بیرون رفت، دلیل که از شرف و بزرگی بیفتد. اگر بیند پادشاه به خیمه اش نشسته بود، کارش نکو گردد و بر دشمن ظفر یافته، کارش به نظام شود و خیمه در روز به خواب دیدن، کسی بود که کار شاهان و بزرگان بهم پیوندد و مهیا دارد.
اگر بیند از خیمه بیرون رفت، دلیل که از شرف و بزرگی بیفتد. اگر بیند پادشاه به خیمه اش نشسته بود، کارش نکو گردد و بر دشمن ظفر یافته، کارش به نظام شود و خیمه در روز به خواب دیدن، کسی بود که کار شاهان و بزرگان بهم پیوندد و مهیا دارد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب