جدول جو
جدول جو

معنی خیانت - جستجوی لغت در جدول جو

خیانت
انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
فرهنگ فارسی عمید
خیانت
(نَ)
غدر. مکر. حیله. ناراستی. (ناظم الاطباء). دغلی. ناراستی. (غیاث اللغات). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. (یادداشت مؤلف). ادهان. (منتهی الارب). خیانه: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی).
زین پاک شده ست و بی خیانت
هم دامن و دست و هم ازارم.
ناصرخسرو.
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهرمخزون.
ناصرخسرو.
و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. (کلیله و دمنه). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. (کلیله و دمنه).
حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن
خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم.
سوزنی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
وحشت آموزد و خیانت و ریو.
سعدی (گلستان).
بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان).
دل او دارد از امانت نور
دست او باشد از خیانت دور.
اوحدی.
، نقض عهد. پیمان شکنی، بیوفائی. نمک بحرامی، بی دیانتی، دزدی، بی عصمتی. زناکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خیانت
عذر، مکر، حیله
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
فرهنگ لغت هوشیار
خیانت
((نَ))
غدر، مکر، نقض عمد، نادرستی، دغلی
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
فرهنگ فارسی معین
خیانت
دشمن یاری
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
فرهنگ واژه فارسی سره
خیانت
بدعهدی، بی وفایی، پیمان شکنی، عهدشکنی، غدر، بی عصمتی، بی عفتی، زناکاری، دزدی، دغلی، نادرستی، ناراستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیانت
تصویر دیانت
آیین خداپرستی، هر آیینی که اساس آن بر خداپرستی باشد، ملت، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
حفظ کردن، نگه داشتن، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، درزی گری، دوخت و دوز، دوزندگی
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
کار خیاط. صنعت درزی. (یادداشت مؤلف). درزیگری. پیشۀ درزیگری. دوزندگی، عمل دوختن جامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لُ)
برگ خرما بافتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مأخوذ از دیانه تازی، دینداری کردن. صداقت و راستی. خداترسی. عدالت و تقوی و پرهیزگاری و پارسائی و خوبی و نیکوئی. (ناظم الاطباء). دینداری:
همه دیانت و دین جوی و نیک رائی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه.
شهید.
بمرگ این محتشم شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). شغلها و سفارتهای با نام کرده است. (بوطاهر تبانی) و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی ص 209). نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود و در... عفت و دیانت. (تاریخ بیهقی).
گر دیانت نیست آنچ آموخت پیغمبر بخلق
آنچه خصمان داشتندش جز دیانت چیست پس.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 206).
ای حیا را همچو عثمان در شجاعت چون علی
ای دیانت را چو بوبکر ای عدالت را عمر.
ازرقی.
که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و... امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). چون قواعد دین... مهمل ماند دیانت و صیانت برخیزد. (سندبادنامه ص 5).
دیانت از در دیگر برون رود ناچار.
سعدی.
و ترا همچنین فضل است و دیانت وتقوی و امانت.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 23).
چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی.
سعدی.
، فروتنی کردن، راستی. درستی، طاعت کردن. (یادداشت مؤلف). آیین خداپرستی
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ دَ)
صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن:
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.
منوچهری.
... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پذیرفتاری. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2 هزارگزی خاور ازناو. دارای 135 تن سکنه. آب آن از قنات. و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لا)
دغلی وناراستی کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیانت کردن. (از تاج المصادربیهقی) (از مصادر زوزنی). مصدر دیگر است برای ’خون’
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیانتکار
تصویر خیانتکار
خائن، خیانت پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت ورزیدن
تصویر خیانت ورزیدن
انجام دادن خیانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
دندیدن دغا کاری دغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت در امانت
تصویر خیانت در امانت
زنهار خواری
فرهنگ لغت هوشیار
دندش دغایش ماری، نادرستی، پیمان شکنی، نمکدان شکنی، دشمن کامی آن چه صواب است بکنند تا دشمن کامی نباشد و این لشکر به باد نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانت
تصویر خانت
دغایی نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت پیشه
تصویر خیانت پیشه
دغاکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیانت
تصویر کیانت
پذیرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
درزیگری دوخت و دوز دوزندگی خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشانت
تصویر خشانت
درشتی زبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
دینداری کردن، صداقت و راستی، عدالت و تقوی و راستی، خداترسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
((نَ))
حفظ کردن، خویشتن نگاهداشتن، نگه داری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
((نَ))
دینداری، آیین خداپرستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
((طَ))
دوزندگی، خیاطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
نگهداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حراست، حفظ، محافظت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درستی، صداقت
دیکشنری اردو به فارسی