جدول جو
جدول جو

معنی خیاطه - جستجوی لغت در جدول جو

خیاطه
(طَ)
صنعت خیاطی. (ناظم الاطباء). عمل خیاطی. عمل خیاط. دوزندگی. درزیگری:
صوفیی باشد بنزد این لاّم
الخیاطه واللواطه والسلام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
خیاطه
(تَ عَلْ لُ)
خیط و آن دوختن جامه باشد. جامه دوختن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). درزیگری کردن. رجوع به خیط شود
لغت نامه دهخدا
خیاطه
(خَیْ یا طِ)
نخی که بدان جامه دوزند و خیاطی کنند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خیاطه
درزیگری دوخت و دوز
تصویری از خیاطه
تصویر خیاطه
فرهنگ لغت هوشیار
خیاطه
نخ خیاطی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری، دوزندگی
شغل و عمل خیاط
خیاط خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاره
تصویر خیاره
شیار برجستۀ عمودی یا مارپیچ روی ستون های استوانه ای ساختمان ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، درزی گری، دوخت و دوز، دوزندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاره
تصویر خیاره
گزیده، پسندیده، انتخاب شده. گزینه
فرهنگ فارسی عمید
(خَیْ یا طی یَ)
گروهی از معتزلیان و یاران ابوالحسین بن ابی عمروالخیاطاند که قائل بقدرند و معدوم را شی ٔ و جوهر و عرض نام نهند و گویند ارادۀ خدایمان قادرست اوست که نه به اکراه امری صادرکند و نه از روی کراهت فعلی از او صادر شود و ارادۀ او در افعال خودش خالقیت اوست مر آن افعال را و اراده اش در افعال بندگانش امریت اوست، به آن افعال او شنوا و بیناست و معنای شنوائی و بینائی حق جل جلاله آن است که او به متعلق هر دو صفت داناست و اینکه گویند حق تعالی خود و غیر می بیند یعنی بهر دو علم دارد چنانکه در شرح مواقف آمده. (از کشاف اصطلاحات فنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نگاه داشتن. حوط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حوط و حیاطت شود
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
گولی. احمقی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَلْ لا)
دغلی وناراستی کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیانت کردن. (از تاج المصادربیهقی) (از مصادر زوزنی). مصدر دیگر است برای ’خون’
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
صورت و پنداری که در خواب دیده میشود. ج، اخیله، پندار. ج، اخیله، شخص مرد و طلعت وی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
دوزندگی. درزیگری ، صنعت خیاط. صنعت درزیگری
لغت نامه دهخدا
(خُ طَ)
پاره هایی پوست که از مجرای غایط یا بول برآید. قشاره. جراده: واگر به اسهال زیرین روده بیرون آید (پاره ای پوست) که بتازی آنرا خراطه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کار خیاط. صنعت درزی. (یادداشت مؤلف). درزیگری. پیشۀ درزیگری. دوزندگی، عمل دوختن جامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان ییلان بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری سنندج و 5 هزارگزی جنوب شوسۀ سنندج بهمدان. سکنه 500 تن. آب آن از چشمه و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کنگره های اطراف ظروف. دندانه های لب ظرفی برای زینت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خیاره. گزیده. مقابل رذاله. (یادداشت مؤلف). هر چیز بسیار ظریف و لطیف و گزیده. (ناظم الاطباء) : غلامان (غازی) را بوثاق آوردند... و سلطان ایشان را پیش خواست و هر چه خیاره تر بود بوثاق فرستاد. (تاریخ بیهقی). هر غلامی که خیاره تر بود نبشته آمد و آن غلامان خاصه تر نیکوروی خویش را باز گفت. (تاریخ بیهقی). سواری از دیوسواران خویش نامزد کرد با سه اسب خیاره خویش. (تاریخ بیهقی). غلامی هفتاد ترک خیاره بدست آمدند و جدا کردند تا بدرگاه عالی فرستند. (تاریخ بیهقی).
دهر به پرویزن زمانه فرو بیخت
مردم را چه خیاره و چه رذاله.
ناصرخسرو.
فلک روغنگری گشته ست بر ما
بکار خویش در جلد و خیاره.
ناصرخسرو.
و رسول فرستاد سوی امیرمحمود که اگر این عزم را بیفکنی و سوی تانیسر نشوی پنجاه فیل خیاره بدهم. (زین الاخبار گردیزی).
پس کیسه کیسه راند ز راه و خره خره
آن ناقد خیاره کز او ده بیک خیار.
سوزنی.
- خیاره کردن، برگزیدن. یکه چین کردن:
و درمیان این دو تن را خیاره کرده بود. (تاریخ بیهقی).
فرو فرستاد از بهر عون نصرت دین
خیاره کرد سپاهی ز لشکر جرار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(خُ طَ)
جمع واژۀ خیط. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیوط
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شیط. (منتهی الارب). رجوع به شیط شود
لغت نامه دهخدا
(خِ طَ)
شغل خرّاطی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیاطه
تصویر شیاطه
سوختن مینوی نیست گردیدن، سوخته شدن، زیت جوشاندن بنگرید به شیاطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاله
تصویر خیاله
پندار، همدیس (شبح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاره
تصویر خیاره
هر چیز لطیف و ظریف و برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
درزیگری دوخت و دوز دوزندگی خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
دوزندگی درزیی خیاطت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطیه
تصویر خیاطیه
گروهی از خرد گرایان (معتزله) پیروان ابوالحسین بن الخیاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطه
تصویر خراطه
خراشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاطه
تصویر حیاطه
نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاره
تصویر خیاره
((رِ))
هرچیز لطیف و ظریف و برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
((طَ))
دوزندگی، خیاطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیاط
تصویر خیاط
جامه دوز، دوزنده
فرهنگ واژه فارسی سره
خیاطت، درزیگری، دوزندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد