جدول جو
جدول جو

معنی خیاسک - جستجوی لغت در جدول جو

خیاسک
کرم دانه ی لوبیا و باقلا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ضایعۀ تورم غده های لنفاوی به ویژه در کشالۀ ران یا زیر بغل که در اثر بیماری هایی مانند طاعون ایجاد می شود که بسیار دردناک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایسک
تصویر خایسک
چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، پکوک، کوبن، برای مثال چو سندان کسی سخت رویی نکرد / که خایسک تادیب بر سر نخورد (سعدی۱ - ۱۲۲)، آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار - ۱۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری چکنۀ بالا. این دهکده در ناحیه ای کوهستانی قرار دارد و آب و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 357تن است که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
پتک باشد که آهنگران بکار برند. (شرفنامۀ منیری). صیت. (منتهی الارب). فطیس. (زمخشری) :
بپولاد و خایسک آهنگران
فرو برده مسمارهای گران.
فردوسی.
گر ز او مغفر چون سنگ صلایه شکند
در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.
منوچهری.
که کرداول آهنگری چون نبرد است
از اول نه انبر نه خایسک و سندان.
ناصرخسرو.
کارکن تر بسی ز خایسکم
رنج بردارتر ز سندانم.
مسعودسعد.
تارکم زیر زخم خایسک است
جگرم پیش حد ساطور است.
مسعودسعد.
اگر چند از توانایی زننده همچو خایسکی
وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی.
سنائی.
ز احداث چرخ است تهذیب مردم
چو از زخم خایسک تزیین خنجر.
رشید وطواط.
بزیر ضربت خایسک محنت و شیون
صبور نیست ولی صبر کار سندان است.
انوری.
بود خایۀ مرغ سخت و گران
نه با پتک و خایسک آهنگران.
نظامی.
چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک تأدیب بر سر نخورد.
سعدی.
، چکوچ. چکش. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (غیاث اللغات). میقعه. محصمه. مطرقه. (منتهی الارب) :
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال.
منجیک.
، چکش زرگری و مسگری. مطرقۀ زرگری. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چکش کوچک:
زر کانی کی روایی بیند ازروی کمال
تا تف و تایی نبیند زآتش و خایسک و گاز.
سنائی.
- خایسک دراز، چکش گرد کشیده که توی چیزهای گود را کوبند
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2 هزارگزی خاور ازناو. دارای 135 تن سکنه. آب آن از قنات. و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18 هزارگزی شمال اردبیل و 11 هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل با 968 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود کندات و راه آن مالرو و محل سکنای تیره ای ازایل شاهسون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قسمی ورم و دنبل که در بن ران و زیر بغل پدید آید. (ناظم الاطباء). ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا آید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 176 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خایسک
تصویر خایسک
پتک آهنگران پتک چکش مطرقه
فرهنگ لغت هوشیار
ورم و دملی بشکل خیار که در غده های لنفاوی کشاله ران ظاهر شود و تولید درد کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایسک
تصویر خایسک
((یِ))
پتک
فرهنگ فارسی معین
((رَ))
ورم و دملی به شکل خیار که در غده های لنفاوی کشاله ران ظاهر شود و تولید درد کند
فرهنگ فارسی معین
نوعی ورم کشاله که در اثر لنگیدن به وجود آید، غده ی لنفاوی.، خربزه ی نرسیده، مجمعه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی