- خَطِيب
- سخنور، یک واعظ
معنی خَطِيب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلجویی، دارو
ویران، خراب شده
خطرناک، خطر
بیگانه، عجیب، غریب، خنده دار، طنزآمیز، دورگه، عجیب و غریب، زشت و غیرطبیعی، ویژه، بی خود، دلنشین، معمولی
ترسناک، ماهی
نزدیک، بستن، قریب، مجاور، خویشاوند
بلورین، فعّالانه
غمگین، افسرده، عبوس
خوش برخورد، خوبه، جالب، خوش مشرب
بازی، بازیگوش
خسته کننده، یکنواخت
فرمانده کمکی، گروهبان
پزشک، دکتر
تاریک، مه
معجزه آسا، شگفت انگیز، پرخاشگر
قطب بندی، اخم کردن
خطرناک
خواستگار، یک خوٰاستگار
بدخوٰاه، بدخیم، شیطنت آمیز
ماهر، متخصّص
خوٰار و زشت، شرور
اشتباه کردن، او اشتباه کرد
پنهان کردن، پنهان شده است
پنهانی، پنهان شده است، فریبنده، مخفی، دغلکارانه
کاهیده، کم
سبک، نور، بی وزن
ترکیب، مخلوط
تنبل، کند
شرجی، مرطوب
بارور، پربار
مرطوب