جدول جو
جدول جو

معنی خوکک - جستجوی لغت در جدول جو

خوکک
(کَ)
بیماریی است که در گلو پدید آید وبعربی خنازیر گویند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
زردی باشد که بسبب آفتی در کشت و زراعت افتد. (برهان). زردی کشت. (آنندراج). رجوع به سوکک، سوکل و سوگل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شنگرک، یعنی بادریسه. (فرهنگ رشیدی). بادریسۀ دوک و شولک نیز آمده وآن را شنگرک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). شوکل. بادریسۀ دوک. (ناظم الاطباء). و رجوع به شنگرک شود
لغت نامه دهخدا
(خُ لِ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت واقع در شمال رودبار و باختر شوسۀ رشت. کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 230 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خشک. مقابل دریا. بر: کیست که او شما را ره نماید در تاریکی در دریا و خوشک چون بسفر روید. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 173). رجوع به خشک شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رَ)
مرکّب از: خور، مخفف خورنده + ک، خورندۀ کوچک.
- بادخورک، آنچه به او باد خورد. آنچه درمعرض باد قرار گیرد.
- غم خورک، بوتیمار که نام مرغکی است و معروفست این حیوان دائم الحزن می باشد
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
خلجان خاطر. وسواس. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خُو رَ)
دودکش بخاری بالای بام در تداول مردم شیراز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جانورکی است که در ویرانه ها آشیانه کند و آن را بوم نیز گویند. (جهانگیری). جغد را گویند، و آن پرنده ای است نامبارک و پیوسته در خرابه ها آشیان کند. و بوم را هم گفته اند و او نیز پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ میباشد. (برهان) (آنندراج). نوعی از بوه و بوم که همه شب آواز کند: ضوع، بوم نر. (یادداشت مؤلف). رجوع به بوم شود، فروخ ماکیان. جوجۀ ماکیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
آهو با شیر کی تواند کوشید
چوکک با باز کی تواند پرید.
منوچهری (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه، گرم، معتدل. دارای 100 تن سکنه. آب آن از هیرمند. محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
خنزيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
Hoggish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
glouton
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع دهستان کوهستان شرق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان میان دورود و رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
خناق، از انواع بیماری چهارپا و پرنده، بخشی از گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
欲張りな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
codicioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
жадный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
grapschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
жадний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
chciwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
贪婪的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
ganancioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
avaro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
hebzuchtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
תַּאֲבוּנִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
โลภ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
rakus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
लोभी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
لالچی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
লোভী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
tamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
açgözlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
욕심 많은
دیکشنری فارسی به کره ای