جدول جو
جدول جو

معنی خوکچه - جستجوی لغت در جدول جو

خوکچه
خوک کوچک، در پزشکی خنازیر
خوکچۀ هندی: پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
تصویری از خوکچه
تصویر خوکچه
فرهنگ فارسی عمید
خوکچه
(چَ / چِ)
خوک کوچک، جانوری کوچک و بشکل خوک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوکچه هندی
تصویر خوکچه هندی
پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
خیک کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوکچه
تصویر دوکچه
دوک کوچک نخ ریسی
فرهنگ فارسی عمید
(حُنْ چَ / چِ)
خوانچه و میز کوچک و سفرۀ کوچک، طبق، غذائی که از مجلس جشن عروسی برای کسی که حاضرنیست فرستاده میشود. (ناظم الاطباء) ، طبق کوچکی که در روی آن نان سنگکی نهند و بر آن با اسپند و دانه های ملون اشکالی ترسیم و کلماتی نویسند و در عروسی ها محض شگون در کنار سفرۀ عقد قرار دهند
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
گل بستان افروز. خوچ، تاج خروس. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوچ
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
میوۀ کنار. میوۀ سدر. نبقه
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دوک کوچک. (ناظم الاطباء). به معنی دوک است. (آنندراج). مصغر دوک، ماسوره ای که در کلوک گذارند وکرباس بافند. (از شعوری ج 1 ورق 454) ، پود. پود پیچ و ماکو. (ناظم الاطباء) ، در آذربایجان (خلخال) بستۀ مخروطی شکل نخ و رشته راگویند که به دور میله یا میل دوک پیچیده شده است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مصغر خیک یعنی مشک کوچک. (ناظم الاطباء). خیک خرد. ذراع. مذرع. مشکولی. (یادداشت مؤلف) ، غدۀ زهردار در دهان مار. (یادداشت مؤلف) ، مشک کوچکی که سوار جهه برداشتن آب در زیر شکم اسب یا در کنار زین آویزان می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا چَ /چِ)
خوژه. تاج در خروس. عرف. خوچ. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ چَ / چِ)
دختر نیک، هر چیز با لطافت و نزاکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ چِ)
دهی است جزء دهستان فراهان بالای بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 13هزارگزی خاور فرمهین. این دهکده کوهستانی و سردسیر و 173 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و ارزن و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی و راه مالرو است و از فرمهین می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ یِ هَِ)
جانوری کوچک که بشکل خوک است و در آزمایشگاههای پزشکی روی آن تجربیات طبی می کنند. خوک هندی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوکچه
تصویر لوکچه
میوه کنار میوه سدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوچه
تصویر خوچه
تاج خروس خوچ، بستان افروز تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
خیک کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
((چِ))
خیک کوچک
فرهنگ فارسی معین