جدول جو
جدول جو

معنی خوک - جستجوی لغت در جدول جو

خوک
پستانداری سم دار، با پوزۀ کشیده، بدن پرچربی، پوست ضخیم، دست و پای کوتاه و چشم های کوچک، در پزشکی خنازیر
خوک دریایی: دلفین
خوک وحشی: گراز
تصویری از خوک
تصویر خوک
فرهنگ فارسی عمید
خوک
دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در شمال باختری قاین، این دهکده کوهستانی و معتدل شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ساری بخش پلاست شهرستان ماکو، واقع در جنوب باختری پلاست و جنوب شوسۀ پلاست به ماکو، با آب و هوای معتدل و 425 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
خوک
جانوری است معروف (برهان قاطع). خنزیر. ابودلف. کاس. بغراء. ابوالجهم. ابوزرعه. ابوعقبه. ابوعلبه. ابوقاوم. (یادداشت بخط مؤلف). خوک ازنظر جانورشناسی پستاندار سم شکافته ای است از تیره سویدای دارای پوزه ای درازو متحرک و بدن سنگین و اندامهای نسبه کوتاه است و پوست کلفت پوشیده از موهای خشن. خوک نر را گراز خوانند. خوکهای اهلی را از اعقاب خوکهای وحشی می دانند که بومی اروپا و جنوب غربی آسیا و شمال افریقاست. خوک را در قرن 16 میلادی اسپانیائیها به امریکا بردند. این حیوان هر غذائی را میخورد و در سال یک یا دو بار بچه میزاید و هر بار 12 تا 15 بچه میگذارد و برای شش تا هفت سال زایش او ادامه دارد. خوک بجهت گوشت و پیه آن ارزش بسیار دارد و در کشورهای غیر مسلمان زیاد پرورش داده میشود. گوشت خوک تازه یا پخته بصورت کالباس و ژامبون و سوسیس مصرف میشود و بعلاوه از پوست این جانور دستکش و کیف و جامه دان و توپ فوتبال درست می کنند واز موی آن ماهوت پاک کن و مسواک میسازند. خوک از سایر حیوانات اهلی احتمال ابتلاء به امراضش بیشتر است وبسیاری از بیماریها را به انسان انتقال می دهد از آن جمله تب مالت و تریکینوز است از این جهت محصولات حاصل از خوک باید تحت شرایط طبی دقیق باشد. (از دایره المعارف فارسی). در فرهنگ نفیسی ’ناظم الاطباء’ آمده: یکی از حیوانات فقاری پستان دار ضخیم الجلد سم دار است که دارای چهار ناخن می باشد هر یک از دست و پا و بدن وی از موهای دراز پوشیده و دارای پنجاه و شش دندان می باشد 28 تا بالا و 28 تا پایین بدین تفصیل 12 دندان قطاع و 2 دندان کلبی و 14 دندان طاحونه ای و چشمهای وی کوچک و حدقۀ آن گرد و دارای دم کوچکی است و بتازی خنزیر گویند و در مذهب مطهر اسلام نجس و احتراز از آن واجب و خوردن گوشت و شیر وی حرام است:
بکشتند چندان ز خوکان که راه
بیکبارگی تنگ شد بر سپاه.
فردوسی.
سر خوک را بگسلانم ز تن
منم بیژن گیو لشکرشکن.
فردوسی.
خوک چون دید بدشت اندرتازه پی شیر
گرش جان باید از آن سو نکند هیچ نگاه.
فرخی.
شیر نر تنها بود هر جا و خوکان جفت جفت
ماهمه جفتیم و فرد است ایزد جان آفرین.
منوچهری.
باملک چکار است فلانرا و فلانرا
خرس از در گلشن نه و خوک از در گلزار.
منوچهری.
حکماتن مردم را تشبیه کرده اند بخانه ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد. (تاریخ بیهقی).
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را.
ناصرخسرو.
اینت مسکر حرام کرد چو خوک
و آنت گفتا بجوش و پر کن طاس.
ناصرخسرو.
خوک همه شر و زیانست و نحس
میش همه خیر و بر و برکت است.
ناصرخسرو.
ای خاک بارگاه تو وخوک پایگاه
هم قصر قیصریه و هم قیصر آمده.
خاقانی.
من خری دیدم کو مسخ نبود
خوک شد چون ز خری کردن جست.
خاقانی.
تن چون رسد بخدمت کی زیبد از مسیح
کو خوک را بمسجد اقصی رها کند.
خاقانی.
خود سپاه پیل در بیت الحرم گو پا منه
خود قطار خوک در بیت المقدس گو میا.
خاقانی.
خوک و ریاض بهشت حائض و بیت الحرم.
(بدرجاجرمی).
- امثال:
مثل خوک تیر خورده، کنایه از عصبانیت سخت خشمگین و آزرده.
مثل خوک سر را پائین انداخته و میرود، کنایه است از عدم توجه به اطراف است.
، خوی. انس. عادت: مرغان خانگی و آنچ با مردم خوک کنند. (التفهیم). خوی آن جانوران که با مردم خوک کنند. (التفهیم) ، نام آزاری است که در گلو بهم برسد و بعربی خنزیر گویند و جمع آن خنازیر است. (ازبرهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری). رجوع به خنازیرشود. دامغول. سلعه. خوکک (زمخشری) : واو [یعنی اشق خوک را نرم کند. (الابنیه عن حقایق الادویه). و نرم کننده است آماسهای سخت را و خوک و غدد را بدو ضماد کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صفت ضمادی دیگرکه خوک را نرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مرهم و...همه آماسهای سخت را و خوک را سود دارد و نرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر آماسها که آنرا بتازی خنازیر گویند و این علت را بپارسی خوک گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
خوک
حیوانیست معروف اهلی و فربه، بدنش دارای گوشت و چربی بسیار، پوست بدنش ضخیم و مودار و دست وپای کوتاه و چشم های کوچک دارد پستانداری از راسته سم داران که تیره خاصی بنام (تیره خوکان) بوجود آورده. این جانور در هر دست و پا دارای 4 انگشت است و همه چیز میخورد. بدنش دارای چربی بسیار و پوستش ضخیم و دارای موست. یا خوک دریایی. (دلفین)، یا خوک وحشی. گونه ای خوک که دارای جثه سنگین و بینی پهن است در جنگلهای باتلاقی میزید و شب بجستجوی شکار میرود. دندانهای نیش وی از طرفین دهان بیرون آمده و آلت دفاعی خطرناکی را تشکیل میدهد. این جانور بمحصولات زراعتی خسارت بسیار وارد میکند. یا خوک هندی. پستانداری کوچک از راسته جوندگان علفخوار دارای پشمهای ریز و پوزه پهن و پاهای کوتاه خوکچه، شخص چاق بسیار فربه
فرهنگ لغت هوشیار
خوک
پستانداری از راسته سم داران که در هر دست و پا دارای چهار انگشت است و همه چیز می خورد
فرهنگ فارسی معین
خوک
خنزیر، کاس، گراز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوک
اگر بیند که با خوک صحرائی جنگ می کرد، دلیل است که با مهتری دون و ستمگر او را خصومت افتد. اگر بیند موی خوک یا پوست یا استخوان او داشت، دلیل که بر قدر آن مال حلال یابد. جابر مغربی
خوک درخواب مردی است به قوت و توانگر، لکن دون همت و بی خبر است و خوک خانگی مرد است فراخ دل، لکن پلید و بدفعل باشد و بی دین و بی دیانت است. اگر بیند که خوکان را در جایگاهی نگاه داشت و رها نمی کرد که پراکنده شوند، دلیل است مال بسیار از حرام جمع کند. محمد بن سیرین
مخالطت کردن با خوک دنیا را نیکو است و دین را بد است و دیدن بچه خوک درخواب غم است و خوردن شیر وی در خواب مصیبت و اندوه است، از جهت مال به قدر آن چه خورده بود. اگر بیند که گوشت خوک می خورد، دلیل که مال حرام خورد. اگر بیند که خوکان را از جائی به جائی می برد، دلیل است احوال دنیای او نیکو شود، لیکن دینش بد گردد. اگر بیند در میان خوکان می گردید، دلیل که خرم گردد، به جهت مالی که او را از ظلم حاصل شود. اگر بیند که در میان خوکان نشسته بود، دلیل است بر دشمن غالب شود و بزرگی یابد. اگر بیند که خوک از پس پشت وی درآمد و از پیش او بیرون شد، دلیل که مرادی پلید و زشت او را حاصل شود. اگر بیند که پوست خوک کسی به وی داد، دلیل که مال حرام یابد. اگر بیند که شبان خوک بود، دلیل است بر گروهی بدفعل بد دیانت مهتر و فرمانروا شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوک دریایی
تصویر خوک دریایی
دلفین، نوعی ماهی بزرگ پستاندار به طول سه متر و تیره رنگ سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی می کند آن را برای روغنش صید می کنند، خوک ماهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوکچه هندی
تصویر خوکچه هندی
پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوک ماهی
تصویر خوک ماهی
دلفین، نوعی ماهی بزرگ پستاندار به طول سه متر و تیره رنگ سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی می کند آن را برای روغنش صید می کنند، خوک دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوک دانی
تصویر خوک دانی
جایی که در آن خوک ها را نگه داری می کنند، کنایه از جای کثیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوک وحشی
تصویر خوک وحشی
گراز، پستانداری قوی با جثۀ سنگین و پوست ضخیم با پوزۀ مخروطی و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، ساد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوکچه
تصویر خوکچه
خوک کوچک، در پزشکی خنازیر
خوکچۀ هندی: پستانداری کوچک و علف خوار، با پشم های ریز، پوزۀ پهن و پاهای کوتاه که در آزمایشگاه های زیست شناسی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوک بحری
تصویر خوک بحری
خوک دریایی خوک ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوک وحشی
تصویر خوک وحشی
گارز از جانوران خول، جمع خال، دایی ها کاکویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که خوکان را در آن نگهداری کنند، جایی کثیف و نامتناسب برای سکونت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوکدان
تصویر خوکدان
محلی که خوکان را درد آن نگهداری کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوک دانی
تصویر خوک دانی
محلی که خوکان در آن زندگی کنند، جایی کثیف و نامناسب برای زندگی و سکونت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوکامگی
تصویر خوکامگی
استبداد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
Hoggish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
Swinishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
świńskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
avaro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
porquice
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
ganancioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
猪性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
贪婪的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
grapschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
chciwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
свинячість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
жадний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
Schweinigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
свиноподобность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوکی
تصویر خوکی
жадный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوک صفتی
تصویر خوک صفتی
suinità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی