سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن، کنایه از غذا، کنایه از ضیافت، مهمانی پسوند متصل به واژه به معنای خواننده مثلاً آوازه خوان، روزنامه خوان، روضه خوان، قرآن خوان خوان یغما: سفره ای که برای همگان می گستردند و همه بر آن می نشستند و از آن بهره می بردند، برای مثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن، کنایه از غذا، کنایه از ضیافت، مهمانی پسوند متصل به واژه به معنای خواننده مثلاً آوازه خوان، روزنامه خوان، روضه خوان، قرآن خوان خوان یغما: سفره ای که برای همگان می گستردند و همه بر آن می نشستند و از آن بهره می بردند، برای مِثال ادیم زمین سفرۀ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱ - ۳۳)
نام پهلوانی معروف است که خوزان اصفهان آبادکردۀ اوست. (انجمن آرای ناصری). در آنندراج آمده: پهلوانی بوده است از ایران از چاکران کیخسروبن سیاوش: بیک دست مر طوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای. فردوسی. که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی. بخندید با رستم از قلب گاه منوشان و خوزان لشکرپناه. فردوسی. بسغد اندرون بود یک هفته بیش قلیمان و خوزان همی رفت پیش. فردوسی
نام پهلوانی معروف است که خوزان اصفهان آبادکردۀ اوست. (انجمن آرای ناصری). در آنندراج آمده: پهلوانی بوده است از ایران از چاکران کیخسروبن سیاوش: بیک دست مر طوس را کرد جای منوشان و خوزان فرخنده رای. فردوسی. که بر کشور پارس بودند شاه منوشان و خوزان زرین کلاه. فردوسی. بخندید با رستم از قلب گاه منوشان و خوزان لشکرپناه. فردوسی. بسغد اندرون بود یک هفته بیش قلیمان و خوزان همی رفت پیش. فردوسی
دهی است جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در سه هزارگزی شمال خاوری بوئین، با آب و هوای معتدل و 939 تن سکنه و آبادیهای حوری آباد و امجدآباد و عباس آباد و خان آباد و تکیه و بابا روغن و حمیدآباد و بهرام و عبدل آباد و محمودآباد جزء این ده می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در سه هزارگزی شمال خاوری بوئین، با آب و هوای معتدل و 939 تن سکنه و آبادیهای حوری آباد و امجدآباد و عباس آباد و خان آباد و تکیه و بابا روغن و حمیدآباد و بهرام و عبدل آباد و محمودآباد جزء این ده می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام ناحیتی است به یمن. (دمشقی). صاحب معجم البلدان گوید نام روستایی است به یمن که به خولان بن عمر از قضاعه منسوب است. در صبح الاعشی آمده که بلاد خولان از بلاد شرقی یمن است و بر اثر جنگها و فتوحات اکثر قوم آن متفرق شده اند و جز ذریتی از آنها که در یمن جای دارند دیگر کسی از آنها وجود ندارد نام قریتی است به نزدیکی دمشق که قبر ابومسلم خولانی بدانجا است. (از معجم البلدان یاقوت)
نام ناحیتی است به یمن. (دمشقی). صاحب معجم البلدان گوید نام روستایی است به یمن که به خولان بن عمر از قضاعه منسوب است. در صبح الاعشی آمده که بلاد خولان از بلاد شرقی یمن است و بر اثر جنگها و فتوحات اکثر قوم آن متفرق شده اند و جز ذریتی از آنها که در یمن جای دارند دیگر کسی از آنها وجود ندارد نام قریتی است به نزدیکی دمشق که قبر ابومسلم خولانی بدانجا است. (از معجم البلدان یاقوت)
درختی است که حضض عصارۀ آن است. (از تاج العروس) (از لسان العرب). درختی است خاردار به ارتفاع سه ذراع یا بیشتر و میوه ای چون فلفل دارد و پوست آن زرد و در اراضی یافت میشود. و عصارۀ آن قسمتی از فیلزهرج باشد. (یادداشت مؤلف) ، نام دوائی است که آنرا بعربی حضض خوانند و بهترین او آن است که از مکه آورند و آن عصارۀ گیاهی است. (آنندراج). - کحل الخولان، عصارۀ حضض. (منتهی الارب)
درختی است که حضض عصارۀ آن است. (از تاج العروس) (از لسان العرب). درختی است خاردار به ارتفاع سه ذراع یا بیشتر و میوه ای چون فلفل دارد و پوست آن زرد و در اراضی یافت میشود. و عصارۀ آن قسمتی از فیلزهرج باشد. (یادداشت مؤلف) ، نام دوائی است که آنرا بعربی حضض خوانند و بهترین او آن است که از مکه آورند و آن عصارۀ گیاهی است. (آنندراج). - کحل الخولان، عصارۀ حضض. (منتهی الارب)
نام طبقه ای از رعیت بوده باشد: اول آنکه چون زراعت کنند بحکم مساحت خراج بدهند و میانه خوطان و ملامران که دو طبقه از رعیت باشند تفاوت نبود و از حقوق خوطی و مقدمی هیچ فرونگذارند. (تاریخ فیروزشاهی)
نام طبقه ای از رعیت بوده باشد: اول آنکه چون زراعت کنند بحکم مساحت خراج بدهند و میانه خوطان و ملامران که دو طبقه از رعیت باشند تفاوت نبود و از حقوق خوطی و مقدمی هیچ فرونگذارند. (تاریخ فیروزشاهی)
نام شهری است در خوزستان. (انجمن آرای ناصری) : به خوزان بردوی را دایگانش که آنجا بود جای و خان و مانش. (ویس و رامین). بدایه بود رامین هم بخوزان گه و بی گه بروی دوست پویان. (ویس و رامین). شدند از راه نزد ویس شادان زخوزان آوریدندش بخوران. (ویس و رامین). مرا درشهر خوزان مهربانی است که باغ خاص شه را پاسبانی است. عطار (از انجمن آرای ناصری)
نام شهری است در خوزستان. (انجمن آرای ناصری) : به خوزان بردوی را دایگانش که آنجا بود جای و خان و مانش. (ویس و رامین). بدایه بود رامین هم بخوزان گه و بی گه بروی دوست پویان. (ویس و رامین). شدند از راه نزد ویس شادان زخوزان آوریدندش بخوران. (ویس و رامین). مرا درشهر خوزان مهربانی است که باغ خاص شه را پاسبانی است. عطار (از انجمن آرای ناصری)
نام قریتی است از قراء اصفهان مرکز ماربین. (یادداشت بخطمؤلف). صاحب انجمن آرای ناصری میگوید این ناحیت آبادکردۀ خوزان پهلوانست: نخست از ملوک گردنکش و سپهدار لشکرکش فرعون لعین از خوزان ماربین برخاست و در ملک بر ذروۀ میغ بنشست. (از ترجمه محاسن اصفهان) نام قریتی است به هرات. (یادداشت بخط مؤلف) (از منتهی الارب) نام قریتی است بنواحی پنج دیه. (یادداشت بخط مؤلف)
نام قریتی است از قراء اصفهان مرکز ماربین. (یادداشت بخطمؤلف). صاحب انجمن آرای ناصری میگوید این ناحیت آبادکردۀ خوزان پهلوانست: نخست از ملوک گردنکش و سپهدار لشکرکش فرعون لعین از خوزان ماربین برخاست و در ملک بر ذروۀ میغ بنشست. (از ترجمه محاسن اصفهان) نام قریتی است به هرات. (یادداشت بخط مؤلف) (از منتهی الارب) نام قریتی است بنواحی پنج دیه. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان. این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است. شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان پایین بخش طالقان شهرستان طهران واقع در 28هزارگزی باختر شهرک سر راه عمومی مالرو قزوین به طالقان. این دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای مناطق سردسیری و 125 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و گردو و میوه های سردسیری است. شغل اهالی زراعت و مکاری و کرباس بافی و راه مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
رودۀ ستور که حلقه ای صلب محیط آن است، سر روده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) ، روده ای که در آن دبر است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خورانات
رودۀ ستور که حلقه ای صلب محیط آن است، سر روده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) ، روده ای که در آن دبر است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خورانات
قصبۀ بلوک استواء از نیشابور. (دمشقی) (معجم البلدان) (منتهی الارب) : خوجان شهرکی است (از خراسان با کشت و برز بسیار و آبادان و از حدود نشابور است. (حدود العالم). چون به خوجان رسیدند قصبۀ استواء، طغرل بامداد از آنجا برانده بود. (تاریخ بیهقی). در فرهنگ جغرافیایی ایران وضع کنونی آن چنین توصیف شده است: دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و 125 تن سکنه. آب از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قصبۀ بلوک استواء از نیشابور. (دمشقی) (معجم البلدان) (منتهی الارب) : خوجان شهرکی است (از خراسان با کشت و برز بسیار و آبادان و از حدود نشابور است. (حدود العالم). چون به خوجان رسیدند قصبۀ استواء، طغرل بامداد از آنجا برانده بود. (تاریخ بیهقی). در فرهنگ جغرافیایی ایران وضع کنونی آن چنین توصیف شده است: دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و 125 تن سکنه. آب از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، آب آن از رود خانه شاهرود و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و راه مالرو است، این ده وقف بر امام زاده زکریا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، آب آن از رود خانه شاهرود و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و راه مالرو است، این ده وقف بر امام زاده زکریا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)