جدول جو
جدول جو

معنی خونمه - جستجوی لغت در جدول جو

خونمه
خواب نما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُنْ چَ / چِ)
خوانچه و میز کوچک و سفرۀ کوچک، طبق، غذائی که از مجلس جشن عروسی برای کسی که حاضرنیست فرستاده میشود. (ناظم الاطباء) ، طبق کوچکی که در روی آن نان سنگکی نهند و بر آن با اسپند و دانه های ملون اشکالی ترسیم و کلماتی نویسند و در عروسی ها محض شگون در کنار سفرۀ عقد قرار دهند
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ مَ)
پیخال مگس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ مَ)
بزبان اعراب خزاعه گاو ماده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ مَ)
واحد خورم، پیش بینی، دیوار بینی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مِ)
دهی است از بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در باختر آخوره. جلگه و سردسیربا 213 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خُنْ دَ / دِ)
خانم. بی بی. بانو. (یادداشت مؤلف) : وحجت فیها زوجهالملک الناصر المسماه بالخونده و هی بنت السلطان المعظم محمد اوزبک ملک خوارزم. (از رحلۀ ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
نام قریتی است بفارس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ مَ)
تنگی نفس وقت انداختن آب بینی و کف سینه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است خرد (به آذربادگان) با نعمت و آبادان و مردم بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
چوب اسطوانه ای شکل که خمیر نان را بدان پهن کنند. غلطک. وردنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ وَ نَ)
جمع واژۀ خائن. (مهذب الاسماء) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خونده
تصویر خونده
خانم، بی بی، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورمه
تصویر خورمه
پیش بلینی دیوار بینی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی هندوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی