جدول جو
جدول جو

معنی خوندش - جستجوی لغت در جدول جو

خوندش
آواز، آواز خواندن، پژواک، خواندن، صدای برخی از اشیا و حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُنْ دَ / دِ)
خانم. بی بی. بانو. (یادداشت مؤلف) : وحجت فیها زوجهالملک الناصر المسماه بالخونده و هی بنت السلطان المعظم محمد اوزبک ملک خوارزم. (از رحلۀ ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(اَتَ)
خواندن. قرائت کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به خواندن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
خود او، بعینه. کاملاً شبیه به او.
- امثال:
خودش است و دو گوشهایش، کنایه از فقر و بی چیزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خونده
تصویر خونده
خانم، بی بی، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوند
تصویر خوند
امیر، مخدوم، خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوند
تصویر خوند
((خُ))
خداوند، خداوند، امیر، مخدوم
فرهنگ فارسی معین
بشخصه، بنفسه، شخص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پژواک صدا در کوهستان، آواز خواندن به خواندن، به خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز، خوانندگی، خواندن، آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
میزان پرباری یا کم باری محصول در مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی