جدول جو
جدول جو

معنی خونان - جستجوی لغت در جدول جو

خونان
دهی است جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین، واقع در سه هزارگزی شمال خاوری بوئین، با آب و هوای معتدل و 939 تن سکنه و آبادیهای حوری آباد و امجدآباد و عباس آباد و خان آباد و تکیه و بابا روغن و حمیدآباد و بهرام و عبدل آباد و محمودآباد جزء این ده می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوزان
تصویر خوزان
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خونین
تصویر خونین
خونی، دارای کشتار و خونریزی مثلاً جنگ خونین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چونان
تصویر چونان
مثل، مانند، آن چنان، آن سان، (حرف، قید) چنان که، همان سان که، برای مثال بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط - لغتنامه - چونان)
فرهنگ فارسی عمید
قریه ای است که بفاصله 24500 گز در جنوب غرب قریه تنگی در علاقۀ حکومت درجه اول سپین بولاک مربوط بولایت قندهارواقع است و بین خط 65 درجه 47 دقیقه 4 ثانیه طول البلد شرقی و خط 30درجه 40دقیقه 42ثانیه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
از ’چون’ + ’آن’، (دکتر معین، حواشی برهان)، یعنی چنان، (فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی)، به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد، (برهان) (از آنندراج)، مخفف چون آن، به معنی مانند آن، (فرهنگ نظام)، کلمه تشبیه، یعنی مانند آن و همچو آن و چنان، (ناظم الاطباء) :
چونانش بسختی همی کشیدم
چون مور که گندم کشد به خانه،
منطقی رازی،
گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند
قصرهای قیصران روم هم چونان بود،
عنصری (از فرهنگ سروری)،
بگرفت شکوفه به چمن برگذر باغ
چونانکه ستاره گذر کاهکشان را،
ابوالفرج رونی،
قمر به نیمی از اورنگ داد و چونان داد
که او نمود چو یک نیمه منکسف ز قمر،
مختاری،
غصه چونان شد که تو بر تو نشست
گریه چونان شد که نم در نم نماند،
سیدحسن غزنوی،
بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من
بکارت آیم چونان به مهرگان آتش،
رشید وطواط،
- چونانک (از: چون + آن + ک)، مانند آنکه، مثل آنکه:
غم گریزد ز پیش ما چونانک
خان و قیصر ز پیش شاهنشاه،
زینبی علوی،
چونانک دهان ماهی خرد
آنگه که کند ز تشنگی باز،
بزرجمهر قاینی،
-، پس از چه طریق، (ناظم الاطباء)،
-، در وقتی که، (ناظم الاطباء)،
- چونانکه (از: چون + آن + که) :
زیبابود ار مرو بنازد به کسائی
چونانکه سمرقند به استاد سمرقند،
کسائی مروزی،
زیر لگد بجمله همی کشتشان بزور
چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید،
بشار مرغزی،
کجا شریف بود چون غضایری بر تو
بطبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال،
غضائری رازی،
چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن
ستارگان را گوئی فرود اوست مقر،
فرخی،
فرخنده بود بر متنبی بساط سیف
چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان،
معزی،
چو پردۀ حرم حرمت از میان برخاست
دهن ببستم چونانکه عادت حکماست،
عمعق بخاری،
به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما
وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب،
سوزنی،
چوباد میگذری بر من و مرا در راه
همی گذاری چونانکه کاروان آتش،
رشید وطواط،
چونانکه عنکبوت لعاب دهن تند
خون جگر ز دیده به تن بر همی تنم،
عمادی شهریاری،
مرغزاری شود اکنون فلک و ابر در او
راست چونانکه تو گوئی همه ناقه ست و جمل،
انوری،
چونانکه روح و راحت و شادی به جان خلق
ازفرظل رایت سلطان همی رسد،
عبدالرافع هروی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خولان
تصویر خولان
پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوران
تصویر خوران
خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوناب
تصویر خوناب
خون آمخیته به آب، اشک خونین. یا خوناب زرد. اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونین
تصویر خونین
خونی. یا خونین و مالین. آغشته بخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونان
تصویر چونان
چنان، همچنان و همچو آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشان
تصویر خوشان
کچوله از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوناب
تصویر خوناب
خون آمیخته به آب، اشک خونین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خونین
تصویر خونین
دمويٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خونین
تصویر خونین
Bloody, Bloodied
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خونین
تصویر خونین
ensanglanté, sanglant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خونین
تصویر خونین
血腥的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خونین
تصویر خونین
血まみれの , 血の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خونین
تصویر خونین
окровавленный , кровавый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خونین
تصویر خونین
blutig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خونین
تصویر خونین
خون آلود
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خونین
تصویر خونین
রক্তাক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خونین
تصویر خونین
damu ya kujaza, damu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خونین
تصویر خونین
kanlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خونین
تصویر خونین
피범벅의 , 피의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خونین
تصویر خونین
מדמם , דמי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خونین
تصویر خونین
zakrwawiony, krwawy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خونین
تصویر خونین
रक्तविहीन , रक्तमय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خونین
تصویر خونین
berlumuran darah, berdarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خونین
تصویر خونین
เต็มไปด้วยเลือด , เลือด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خونین
تصویر خونین
bebloed, bloedig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خونین
تصویر خونین
окроплений кров'ю , кровавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خونین
تصویر خونین
ensangrentado, sangriento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خونین
تصویر خونین
insanguinato, sanguinoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خونین
تصویر خونین
ensanguentado, sangrento
دیکشنری فارسی به پرتغالی