خرفع. (دزی ج 1 ص 364). رجوع به خرفع شود. آنچه در بار درخت عشر باشد و آن سوختۀ چقماق اعراب است. (منتهی الارب) ، پنبۀ تباه بکارنیامدنی در غلاف خود، آنچه از پنبه زده شده بکمان. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
خِرْفَع. (دزی ج 1 ص 364). رجوع به خِرْفَع شود. آنچه در بار درخت عشر باشد و آن سوختۀ چقماق اعراب است. (منتهی الارب) ، پنبۀ تباه بکارنیامدنی در غلاف خود، آنچه از پنبه زده شده بکمان. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
بنای بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. (اقرب الموارد) ، ابر که از آن امید باران باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
بنای بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و گویند زمین مرتفع. (اقرب الموارد) ، ابر که از آن امید باران باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)