جدول جو
جدول جو

معنی خوزعه - جستجوی لغت در جدول جو

خوزعه(خَ زَ عَ)
ریگ تودۀ جدا از معظم توده ها. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ عَ)
آب بینی و دماغ. (منتهی الارب) (از تاج العروس). مخاط و رطوبتی که از بینی آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
پیر زال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
طاق نصرت. (ناظم الاطباء). خوازه، اطاقی که عروس در آنجا منتظر ورود داماد میشود. (ناظم الاطباء). حجله
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
لنگی در یکی از دو پا. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ عَ)
مردی که در تعویق افکند مردم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
پاره ای از گوشت. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
مغلوب شدن و گریختن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قوزع الدیک قوزعه، مغلوب شد و گریخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زی یَ)
منسوب به خوز: جد محمد بن عبداﷲ میمون خوزیه بود. (ترجمه تاریخ یمینی) ، تأنیث خوزی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زنبور سیاه، جعل. (ناظم الاطباء). خبزدو
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چوب در کون کسی کردن، و این عمل نوعی از کشتن بوده که در قدیم معمول می داشته اند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ مَ)
بزبان اعراب خزاعه گاو ماده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ عَ)
نام مردی بوده از بنی عقیله بن قاسط. (منتهی الارب).
- امثال:
هو اشأم من خوتعه
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ عَ)
مرد کوتاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، مرد صحیح. (از منتهی الارب). منه: هو اصح من الخوتعه
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ عَ)
جمع واژۀ وازع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). به معنی سرهنگ و سالارلشکر و مهتمم امورات آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خزعه
تصویر خزعه
لنگی پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوزع
تصویر خوزع
پیر زال
فرهنگ لغت هوشیار