جدول جو
جدول جو

معنی خودشو - جستجوی لغت در جدول جو

خودشو(چَ / چِ کَ دَ / دِ)
در اصطلاح زنان، آنکه در حمام دلاک نگیرد و خود تن خویش شوید. خودشور. خودشوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودرو
تصویر خودرو
هر نوع وسیلۀ نقلیه ای که با موتور حرکت می کند، به ویژه اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
ویژگی گیاهی که تخم آن را نکاشته باشند و به خودی خود روییده باشد، خودرسته، کنایه از ویژگی کسی که بدون تعلیم و تربیت رشد کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ نِ / نَ دَ / دِ)
خودشو. خودشور. رجوع به خودشو و خودشور شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ گَ تَ / تِ)
در اصطلاح زنان، آنکه در حمام بعلت فقر دلاک نگیرد و خود تن خویش شوید. خودشو. خودشوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
آنکه از خود مدح و تحسین کند. آنکه همیشه از محاسن و فضایل خود سخن گوید، آنکه بدون آنکه دیگری به او بگوید کلامی بر زبان راند
لغت نامه دهخدا
(چُ شُ دَ / دِ)
آنچه آدمی یا ستور آنرا نبرد. آنچه بخویشتن رود. آنچه بی اسب رود مثل اتومبیل و غیره. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
خودسر. بی تربیت. متلون المزاج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
خود او، بعینه. کاملاً شبیه به او.
- امثال:
خودش است و دو گوشهایش، کنایه از فقر و بی چیزی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
((~. رُ))
اتومبیل، آنچه که به خودی خود راه بیفتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
((~. رُ))
گیاهی که به خودی خود روییده شود، کسی که تعلیم و تربیتی ندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرو
تصویر خودرو
اتومبیل، ماشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودشویی
تصویر خودشویی
استحمام
فرهنگ واژه فارسی سره
بشخصه، بنفسه، شخص
فرهنگ واژه مترادف متضاد