- خودستایی
خود را ستودن، خوبی های خود را برشمردن
معنی خودستایی - جستجوی لغت در جدول جو
- خودستایی(خوَدْ / خُدْ سِ)
مداحی و تحسین از خویشتن. تفاخر بیهوده و عبث از خویشتن. (ناظم الاطباء) :
تاریکی جهل خودستایی است
لااعلم عین روشنایی است.
(تحفهالعراقین).
خودستایی نیست رسم مردم صاحب کمال
آب لب بست از صدا چون گوهر یکدانه شد.
ناصرعلی (از آنندراج)
تاریکی جهل خودستایی است
لااعلم عین روشنایی است.
(تحفهالعراقین).
خودستایی نیست رسم مردم صاحب کمال
آب لب بست از صدا چون گوهر یکدانه شد.
ناصرعلی (از آنندراج)
- خودستایی
خودبینی، رجز، رجزخوانی، غرور، کبر، لاف
متضاد: تواضع، فروتنی، غیرستایی
متضاد: تواضع، فروتنی، غیرستایی
- خودستایی
الثّناء على الذات
- خودستایی
Boastfulness
- خودستایی
vanité
- خودستایی
Prahlerei
- خودستایی
دکھاوا
- خودستایی
хвастовство
- خودستایی
kiburi
- خودستایی
আত্মমোহ
- خودستایی
пихатість
- خودستایی
böbürlenme
- خودستایی
自慢
- خودستایی
גאווה
- خودستایی
घमंड
- خودستایی
kesombongan
- خودستایی
ความเย่อหยิ่ง
- خودستایی
opschepperij
- خودستایی
vanidad
- خودستایی
vanità
- خودستایی
vanglória
- خودستایی
自夸
- خودستایی
chełpliwość
- خودستایی
자랑
