جدول جو
جدول جو

معنی خودبین - جستجوی لغت در جدول جو

خودبین
کسی که فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
فرهنگ فارسی عمید
خودبین
(چَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
بینندۀ خود. باعجب. خودپرست. خودخواه. (یادداشت مؤلف). مغرور. متکبر. (ناظم الاطباء) :
مشو خودبین که آن باشد هلاکت
وز آن تیره بماند جان پاکت.
ناصرخسرو.
نمی بینی که ابلیس است خودبین
پدید آمد سزایش طرد و نفرین.
ناصرخسرو.
هیچ خودبین خدای بین نبود
مرد خوددیده مرد دین نبود.
سنایی.
خاقانی را نشایی ایراک
خودبینی و خویشتن پرستی.
خاقانی.
چو خودبین شد که دارد صورت ماه
بر آن صورت فتادش چشم ناگاه.
نظامی.
مبین در خود که خودبین را بصر نیست
خدابین شو که خود دیدن هنر نیست.
نظامی.
یکی آنکه در نفس خودبین مباش
دگر آنکه در جمع بدبین مباش.
سعدی.
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آئینۀ ادراک انداز.
حافظ.
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود.
حافظ.
گله از زاهد خودبین نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پیش افتد شامی.
حافظ.
نفس من قوی طاغی شده بود و خودبین شده بود. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
خودبین
مغرور متکبر
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
فرهنگ لغت هوشیار
خودبین
مغرور، متکبر
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
فرهنگ فارسی معین
خودبین
خودپسند، خودنگر، خویشتن بین، خودخواه، متفرعن، متکبر، مدمغ، معجب، مغرور
متضاد: متواضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خودبین
الصّالحين
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به عربی
خودبین
Egotistical
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خودبین
égocentrique
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خودبین
egotista
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خودبین
эгоистичный
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به روسی
خودبین
egoistisch
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به آلمانی
خودبین
егоїстичний
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خودبین
egoistyczny
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به لهستانی
خودبین
自私的
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به چینی
خودبین
egoísta
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خودبین
egoista
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خودبین
ตัวเอง
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به تایلندی
خودبین
egois
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خودبین
خود پسند
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به اردو
خودبین
আত্মকেন্দ্রিক
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به بنگالی
خودبین
mwongozo wa mwenyewe
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خودبین
bencil
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خودبین
이기적인
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به کره ای
خودبین
自己中心的な
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خودبین
egoïstisch
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به هلندی
خودبین
स्वार्थी
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به هندی
خودبین
אגואיסטי
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودبینی
تصویر خودبینی
خودبین بودن، غرور، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
(خوَدْ / خُدْ)
انانیت. عجب. خویشتن بینی. پندار. (یادداشت مؤلف). تکبر. غرور. (ناظم الاطباء) :
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایۀ شیرینی است.
نظامی.
بدین خوبی که رویت رشک ماهست
مبین در خود که خودبینی گناهست.
نظامی.
مردم دیده چو خودبینی نکرد
جای خود جز دیده من بینی نکرد.
عطار.
تا مصور گشت در چشمم جمال روی دوست
چشم خودبینی ندارم رای خودراییم نیست.
سعدی.
تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاطصنع
بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.
سعدی.
بیاد آیدآن لعبت چینیم
کند خاک در چشم خودبینیم.
سعدی.
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی.
حافظ.
نشاید جرم خودبینی بر او بست
که آن بیچاره خود بینی ندارد.
کمال خجندی (از شرفنامۀ منیری).
با خلق خدا سخن بشیرینی کن
اظهار نیاز و عجز و مسکینی کن
تا بر سر دیده جا دهندت مردم
چون مردم دیده ترک خودبینی کن.
امامی خلخالی
لغت نامه دهخدا
جمع مودب، از ریشه پارسی ادب آموختگان ادبدانان در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جمع مودب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
آنکه همیشه به همه کار با نظر خوب نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود بین
تصویر خود بین
خود خواه، مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
اپتومیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تکبر، خودخواهی، خودستایی، خودپسندی، خویشتن بینی، غرور، کبر، خودنگری، نخوت
متضاد: افتادگی، فروتنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
Optimistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی