شخصی را گویند که خود را بمردم وانماید. (برهان قاطع). متکبر. خودستا. (ناظم الاطباء). متظاهر. معجب. خودنما: کس از دست جور زبانها نرست وگر خودنمایست و گر خودپرست. سعدی (بوستان). بسا خودنمایان بیهوده گوی که باشند در سبزگه رزمجوی. امیرخسرو. هیبت مردان نما کین زنک خودنما. شیخ واحدی (از شرفنامۀ منیری). ، مرائی. ریاکار: من ار حق شناسم وگرخودنمای برون با تو دارم درون با خدای. سعدی
شخصی را گویند که خود را بمردم وانماید. (برهان قاطع). متکبر. خودستا. (ناظم الاطباء). متظاهر. معجب. خودنما: کس از دست جور زبانها نرست وگر خودنمایست و گر خودپرست. سعدی (بوستان). بسا خودنمایان بیهوده گوی که باشند در سبزگه رزمجوی. امیرخسرو. هیبت مردان نما کین زَنَک خودنما. شیخ واحدی (از شرفنامۀ منیری). ، مرائی. ریاکار: من ار حق شناسم وگرخودنمای برون با تو دارم درون با خدای. سعدی
آرایش دهنده خود. زیوردهنده خود، دارای کبر و غرور و نخوت و نمایندۀ فضل و شرف و ثروت خویشتن. (ناظم الاطباء) : طاوس خودآرایی در زیور و زیبایی گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم. خاقانی. شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد به سان عروس. نظامی. هر آن جانور کو خودآرای نیست طمع را به آزار او رای نیست. نظامی
آرایش دهنده خود. زیوردهنده خود، دارای کبر و غرور و نخوت و نمایندۀ فضل و شرف و ثروت خویشتن. (ناظم الاطباء) : طاوس خودآرایی در زیور و زیبایی گر دیده قبول آید بر زیورت افشانم. خاقانی. شنیدم که روباه رنگین به روس خودآرای باشد به سان عروس. نظامی. هر آن جانور کو خودآرای نیست طمع را به آزار او رای نیست. نظامی