جدول جو
جدول جو

معنی خوثاء - جستجوی لغت در جدول جو

خوثاء
(خَ)
زن ممتلی. (منتهی الارب) ، زن مأنوس. زن مألوف، زن فروهشته شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوثاء
(خَ)
زن خردسال نازک اندام. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
جگر و آنچه متصل به جگر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جگر و آنچه گرداگرد آن است. (مهذب الاسماء) ، زن فربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ)
جمع واژۀ خبیث. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از قاموس) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از البستان) (از لسان العرب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
زنی که اسفل شکم وی فروهشته باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (متن اللغه). بنابر قیاس باید مذکر آن ’اخثی’ باشد ولی صورت مذکر آن دیده نشده است. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
مور سرخ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
زن برآمده تهیگاه سست گوشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مرد احمق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخوق. زن یک چشم و گول. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). ج، خوق، فراخناک. وسیع.
- بئر خوقاء، چاه فراخ. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- مفازه خوقاء، بیابان فراخ.
، گرگین. (منتهی الارب).
- ناقه خوقاء، شتر مادۀ گرگین. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخوص. زنی که چشمخانه اش به مغاک فرورفته باشد، باد گرم که چشم را بشکند از گرما، چاه دورتک، پشتۀ بلند زمین، گوسپند که یک چشمش سیاه و دیگری سپید باشد، نیمروز بسیار گرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: ظهیره خوصاء، اذا ینظر فیها الناظر متخاوصاً
لغت نامه دهخدا
(خُ وی یا)
گشادگی میان پستان و شرم چارپایان است. خویّه. خویّه، طعام زچه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خویّه. کاچی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دیمهٌ لوثاء، باران پیوسته که گیاه را بر هم افکند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ بُ)
پیاپی شدن گرسنگی بر کسی، آتش ندادن آتش زنه. یقال: خوی الزند، خالی شدن خانه از اهل خود. منه: ’خوت الدار’ یا ’خویت الدار خیاً، خویاً، خواۀ، خوایهً’، ویران شدن و خراب شدن، تهی شدن شکم زن بزادن بچه. یقال: ’خوت المراءه’ یا ’خویت المراءه خوی و خواء ،’ غذا نخوردن زن بوقت زادن بچه، بی باران شدن ستارگان. گذشتن مدت نوء نجمی بی باران (مفاتیح). منه: خوت النجوم، ربودن چیزی را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خوی الشی ٔ
لغت نامه دهخدا
(فُ شی ی)
کفته یا معیوب گردیدن دست بی شکستگی استخوان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). وثئت یده وثاءً و وثاءً و وثئت به طور مجهول نیز به همین معنی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبثاء
تصویر خبثاء
جمع خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوثاء
تصویر لوثاء
باران شر شر
فرهنگ لغت هوشیار