جدول جو
جدول جو

معنی خوتل - جستجوی لغت در جدول جو

خوتل(خَ تَ)
دانای تیزدل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خوتل
دل آگاه
تصویری از خوتل
تصویر خوتل
فرهنگ لغت هوشیار
خوتل
خواب آلود، کسی که عادت به خواب زیاد دارد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوهل
تصویر خوهل
پیچ خورده، کج، ناراست، دارای انحنا، برای مثال وآن بندها که بست فلاطون پیش بین / خوهل است و سست پیش کهین پیشکار من (ناصرخسرو - ۲۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَجْ جُ)
لرزان بودن. ناپایدار بودن. تلوتلو خوردن. (از دزی ج 1 ص 154)
لغت نامه دهخدا
(خُوَ)
ابوعبدالله تابعی بود. (یادداشت مؤلف). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در جنوب نوشهر. کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
راهبر دانای در رهبری. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، مگس کبود که در گیاه باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، بچۀ خرگوش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دوده ای که جهت ساختن مرکب از چراغ گیرند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوال (خوا / خا) ، خوردنی را نیز گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در حاشیۀ برهان قاطع آمده است که این کلمه معادل خوار است چنانکه در خوالگر = خوالیگر
لغت نامه دهخدا
(خُ تُ)
نام موضعی است به دیار کلاب. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گرگ مکار و حیله باز و فریبنده و گستاخ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، حیله گر. مکار. خادع. (متن اللغه) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
زن کوتاه قد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (ازمعجم الوسیط) (از لسان العرب) (از البستان)
لغت نامه دهخدا
(خُ تُ)
مرد گول شتاب زده که اقدام کند بر مکروه مردم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (البستان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
فریبنده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یکی از فرزندان ترک بن یافث است: در مجمل التواریخ والقصص آرد: گویند توتل روزی به شکارگاه فرودآمد و چیزی همی خورد زمین آن نمک بود، لقمه از دستش بیفتاد از زمین برگرفت و بخورد، طعام آن خوشتر یافت از آن بفرمود تا برگرفته و بیاوردند و به خوردنی درکردند و این رسم بماند. والله اعلم بذلک. (مجمل التواریخ چ بهار ص 100)
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ)
مصغر خال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
رفتار نهفته در عقب پرده یا در عقب هر چیز دیگر که شخص را از نظر مخفی سازد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
مرد شکم پر از شراب. ج، وتل. اتل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کتل. تپه. گردنه. (فرهنگ فارسی معین) : از کوتل کیالان که راهی است در نهایت صعوبت... روانه شدند. (عالم آرا ص 501 از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کتل شود، علمی که پیشاپیش دسته های عزاداری ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب است از چوبی بلند که قسمت فوقانی آن را با استوانه ای که از پارچه های نخی یا ابریشمی رنگارنگ پوشانده اند و بر فراز آن پنجه مانندی نصب و آن را تزیین کنند. و رجوع به کتل شود، مرکب سواری خاص. این لفظ ترکی است. (آنندراج) (غیاث) ، اسب یدکی. اسب یدک. نوبتی. جنیبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شرابی که بر کوتلان بار بود
تلف شد ضرورت که ناچار بود.
نزاری قهستانی (دیوان چ روسیه ص 65)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توتل
تصویر توتل
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوهل
تصویر خوهل
پیچ خورده، کج، ناراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوال
تصویر خوال
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوتع
تصویر خوتع
رهبر دانا، مگس کبود، بچه خرگوش، آز
فرهنگ لغت هوشیار
دندان دراز یا عاج جنس نرینه نوعی ماهی (وال بال) در دریاهای قطب شمال که طولش به 2 متر و 50 سانتیمتر میرسد. وسط آن مجوف است و برای ساختن اشیا کوچک بکار میرود. دندان کامل ماهی مزبور را گاه در تزیینات بکار میبرند. عاج مذکور در قرون وسطی بعنوان سنگ محک برای تشخیص وجود زهر در غذای سلاطین و امرا مستعمل بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبتل
تصویر خبتل
زن کوتاه کوچک اندام مرد گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوتل
تصویر حوتل
نو بال نو جوانی که تازه بالیده (بالغ) است، سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتل
تصویر اوتل
میباره می پرست می زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتل
تصویر کوتل
((کُ تَ))
تپه، گردنه، علمی که پیشاپیش دسته های عزاداری ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب است از چوبی که با پارچه های رنگارنگ یا ابریشمی آن را تزیین کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوهل
تصویر خوهل
((خُ))
کج، کژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوال
تصویر خوال
((خا))
خوردنی، دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند
فرهنگ فارسی معین
تاول، میوه ی آب لمبو شده ی جالیز، جسم خیسی که آب از آن بچکد
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم پرخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
پشه ی درشت جثه
فرهنگ گویش مازندرانی