جدول جو
جدول جو

معنی خواردمیر - جستجوی لغت در جدول جو

خواردمیر
(خوا / خا دَ)
دهی است از دهستان الان بخش سردشت مهاباد. واقع در 16 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 18 هزارگزی جنوب ارابه رو بیوران به سردشت. این دهکده کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و سالم. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و مازوج، کتیرا است و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوا / خا)
غیاث الدین محمد بن همام الدین، صاحب تاریخ حبیب السیر و کتاب خلاصه الاخبار فی احوال الاخیار که برای امیر علیشیر نوائی تألیف کرده. خواندامیر. رجوع به ’از سعدی تا جامی’ و مقدمۀ حبیب السیر ج 1 چ کتاب خانه خیام شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو اَ)
نرد. تخته نرد. نرده شیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خارَ)
محمد بن احمد بن یوسف، مکنی به ابوعبدالله. از دانشمندان مشهور نیمۀ قرن چهارم هجری است. او مؤلف دائره المعارف گونۀ مفاتیح العلوم است. بنابر مشهور در بلخ زاده شد و در نیشابور بخدمت عتبی وزیر امیرنوح سامانی رسید و کتاب خود را به وی اهداء نمود. (از دائره المعارف فارسی). و رجوع به ترجمه فارسی مفاتیح العلوم خوارزمی شود.
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
آنکه دین او خوار و پست است. فحش گونه ای است، نظیر: لامذهب، بدمذهب: و مزدک خواردین لعنهاﷲ در روزگار او پدید آمد. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران واقع در 6هزارگزی جنوب باختر تجریش و دوهزارگزی ونک. این دهکده دردامنۀ کوه قرار دارد با هوای سرد. آب آن از دو رشته قنات است و در بهار از رود خانه اوین و درکه نیز مشروب میشود. محصول آن غلات و بنشن و یونجه و یک باغ اربابی نیز دارد. شغل اهالی زراعت و ژاکت و شال پشمی بافی است. چناری کهن سال بدانجا است. از ونک میتوان بدان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(خُنْ)
غیاث الدین بن همام الدین محمد بن جلال الدین بن برهان الدین... مدعوبه ’خواندمیر’ مؤلف کتاب حبیب السیر و دستور الوزراء نوادۀ دختری ’میرخوند’ صاحب روضه الصفاست و او را بهمین مناسبت ابوی و مخدومی خطاب کرده است. از سید برهان الدین خاوند شاه سه پسر ماند یکی امیرخوند محمد صاحب روضه الصفا که والد بزرگوار والدۀ مسود این اوراق است. (از حبیب السیر). اما حضرت مخدومی ابوی در روضه الصفا از والد بزرگ خویش سید خاوند شاه رحمه الله نقل کرده اند. (از حبیب السیر ج 2 ص 165)
لغت نامه دهخدا