- خوابیده
- بخواب رفته نایم، آرام گرفته
معنی خوابیده - جستجوی لغت در جدول جو
- خوابیده
- به خواب رفته، خفته، در حال خواب
- خوابیده
- Sleeping
- خوابیده
- спящий
- خوابیده
- schlafend
- خوابیده
- сплячий
- خوابیده
- śpiący
- خوابیده
- dormindo
- خوابیده
- addormentato
- خوابیده
- dormido
- خوابیده
- endormi
- خوابیده
- slapend
- خوابیده
- ناعسٌ
- خوابیده
- सोता हुआ
- خوابیده
- usingizi
- خوابیده
- ঘুমন্ত
- خوابیده
- سونے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استراحت کردن، خسبیدن، خفتن
بخوب فرو کرده بخواب برده
کسی که به خواب برده شده، خوابانده شده، برای مثال بر مهد عروس خوابنیده / خوابش بربود و بست دیده (نظامی۳ - ۵۲۷)
به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
спать
schlafen