جدول جو
جدول جو

معنی خوابیده - جستجوی لغت در جدول جو

خوابیده
بخواب رفته نایم، آرام گرفته
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
فرهنگ لغت هوشیار
خوابیده
به خواب رفته، خفته، در حال خواب
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
فرهنگ فارسی عمید
خوابیده
Sleeping
تصویری از خوابیده
تصویر خوابیده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خوابیده
спящий
دیکشنری فارسی به روسی
خوابیده
schlafend
دیکشنری فارسی به آلمانی
خوابیده
сплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خوابیده
śpiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
خوابیده
睡觉的
دیکشنری فارسی به چینی
خوابیده
dormindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خوابیده
addormentato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خوابیده
dormido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خوابیده
endormi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خوابیده
slapend
دیکشنری فارسی به هلندی
خوابیده
หลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
خوابیده
tidur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خوابیده
ناعسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
خوابیده
सोता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
خوابیده
ישן
دیکشنری فارسی به عبری
خوابیده
眠っている
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خوابیده
자고 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
خوابیده
uyuyan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خوابیده
usingizi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خوابیده
ঘুমন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
خوابیده
سونے والا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
استراحت کردن، خسبیدن، خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابنیده
تصویر خوابنیده
بخوب فرو کرده بخواب برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابنیده
تصویر خوابنیده
کسی که به خواب برده شده، خوابانده شده، برای مثال بر مهد عروس خوابنیده / خوابش بربود و بست دیده (نظامی۳ - ۵۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
((خا دَ))
به خواب رفتن، آرام گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
Sleep
دیکشنری فارسی به انگلیسی