خرفع. (دزی ج 1 ص 364). رجوع به خرفع شود. آنچه در بار درخت عشر باشد و آن سوختۀ چقماق اعراب است. (منتهی الارب) ، پنبۀ تباه بکارنیامدنی در غلاف خود، آنچه از پنبه زده شده بکمان. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
خِرْفَع. (دزی ج 1 ص 364). رجوع به خِرْفَع شود. آنچه در بار درخت عشر باشد و آن سوختۀ چقماق اعراب است. (منتهی الارب) ، پنبۀ تباه بکارنیامدنی در غلاف خود، آنچه از پنبه زده شده بکمان. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)