جدول جو
جدول جو

معنی خنظاه - جستجوی لغت در جدول جو

خنظاه
(تَ عَقْ قُ)
نکوهش کردن، فحش شنوانیدن، فسوس کردن بکسی. (منتهی الارب) ، ورغلانیدن، تباه کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
گفتار زشت. گفتار قبیح. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُظُ وَ)
رأس. قله. منه: خنظوه الجبل، سر کوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ظُ بَ)
یک نوع خزنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ظَ ءَ)
گفتار زشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
عیوب کسی را آشکارا گفتن و سخن زشت و فحش شنوانیدن او را. (از اقرب الموارد). عنظاه. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). در منتهی الارب آمده: غنظی به غنظظه بالفتح... قلبت احدی الظائین الفاً - انتهی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سر کوه و نواحی آن. ج، شناظی. (یادداشت مؤلف). سر کوه. (ناظم الاطباء). رجوع به شناظ و شناظیر و شنظوه شود
لغت نامه دهخدا