به دست برآوردن گوشت را از دیگ بی کفگیر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گوشت از دیگ برکشیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی)، شتاب کردن در برکشیدن چیزی. (از ناظم الاطباء). شتاب کردن در برکندن و ربودن چیزی. (از اقرب الموارد). بشتاب چیزی را بر کندن و ربودن. (از المنجد)، عضوی را به دست گرفته به دهن خوردن گوشت آن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، بی دیگ افزار پختن گوشت را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشت را بدون دیگ پختن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، گاییدن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد، نقل از تاج العروس)، برون آوردن انگشتری را (از انگشت) و شستن آن را. (از اقرب الموارد). بیرون آوردن انگشتری را. (از المنجد)، گزیدن مار کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، {{اسم}} گوشتی که بدون دیگ افزار پخته شود پس آن را از آبگوشت بدر آورند و بخورند. لحم یطبخ بلا توابل یخرج من المرق و ینشل. (اقرب الموارد) (از المنجد)
به دست برآوردن گوشت را از دیگ بی کفگیر. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گوشت از دیگ برکشیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی)، شتاب کردن در برکشیدن چیزی. (از ناظم الاطباء). شتاب کردن در برکندن و ربودن چیزی. (از اقرب الموارد). بشتاب چیزی را بر کندن و ربودن. (از المنجد)، عضوی را به دست گرفته به دهن خوردن گوشت آن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، بی دیگ افزار پختن گوشت را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گوشت را بدون دیگ پختن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، گاییدن. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد، نقل از تاج العروس)، برون آوردن انگشتری را (از انگشت) و شستن آن را. (از اقرب الموارد). بیرون آوردن انگشتری را. (از المنجد)، گزیدن مار کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، {{اِسم}} گوشتی که بدون دیگ افزار پخته شود پس آن را از آبگوشت بدر آورند و بخورند. لحم یطبخ بلا توابل یخرج من المرق و ینشل. (اقرب الموارد) (از المنجد)
مقل خشک. مقل تر. (یادداشت بخط مؤلف). نوعی صمغ است و آنرا مقل گویند و به مقل ازرق مشهور است و بواسیر را نافع باشد و به عربی خضلاف خوانند و بعضی گویند خضلاف درخت مقل مکی کلی است. (از برهان قاطع) (از منتهی الارب) ، آنچه بکار نیاید. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) ، خستۀ مقل. (منتهی الارب)
مقل خشک. مقل تر. (یادداشت بخط مؤلف). نوعی صمغ است و آنرا مقل گویند و به مقل ازرق مشهور است و بواسیر را نافع باشد و به عربی خضلاف خوانند و بعضی گویند خضلاف درخت مقل مکی کلی است. (از برهان قاطع) (از منتهی الارب) ، آنچه بکار نیاید. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) ، خستۀ مقل. (منتهی الارب)
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
ابوالحسن احمد. یکی از عالمان همزمان ابن الندیم است. ابن الندیم گوید: او دوست من بوده و بارها بمن فهماند که او را صناعت اکسیر درست شده است، لکن من آثار این دعوی را در او ندیدم، چه او همیشه فقیر و بدبخت بوده و او راست: ’کتاب شرح نکت الرموز’ و ’کتاب الشمس’ و ’کتاب القمر’ و ’کتاب مسعف الفقراء’ و ’کتاب الاعمال علی رأس الکور’. (از الفهرست ابن الندیم)
ابوالحسن احمد. یکی از عالمان همزمان ابن الندیم است. ابن الندیم گوید: او دوست من بوده و بارها بمن فهماند که او را صناعت اکسیر درست شده است، لکن من آثار این دعوی را در او ندیدم، چه او همیشه فقیر و بدبخت بوده و او راست: ’کتاب شرح نکت الرموز’ و ’کتاب الشمس’ و ’کتاب القمر’ و ’کتاب مسعف الفقراء’ و ’کتاب الاعمال علی رأس الکور’. (از الفهرست ابن الندیم)