جدول جو
جدول جو

معنی خنذقه - جستجوی لغت در جدول جو

خنذقه(تَ)
خنذق کندن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
گفتار زشت. گفتار قبیح. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُمْ بُ قَ)
زن بدخلق پرعیب. (المرصع) ، مؤنث خنبق
لغت نامه دهخدا
(خُ قَ)
بیماری خناق. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ ذُ وَ)
سر کوه مشرف. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ذَ)
معرب کندۀ فارسی. گودی که گرداگرد حصار و قلعه و لشکرگاه کنند. (ناظم الاطباء). گودی که گرداگرد بارو و حصار کنند برای محافظت. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خندق شود.
- غزوۀ خنذق. رجوع به ’احزاب’ و ’روز خندق’ و ترکیبات ’خندق’ شود
لغت نامه دهخدا