جدول جو
جدول جو

معنی خندوف - جستجوی لغت در جدول جو

خندوف
(خُ)
ناوناوان. خرامنده بکبر و نشاط. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خندوف
ناناوان خرامان
تصویری از خندوف
تصویر خندوف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پل دشت شهرستان ماکو با 496 تن سکنه. آب آن از زنگبارچای و محصول آن غلات و پنبه و توتون و کنجد و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پنبۀ زده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ندیف. محلوج. منفوش. حلیج. فلخیده. فلخمیده. واخیده. شیده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خشم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شتری که در وقت دویدن سوی سوار سرگرداند (مذکر و مؤنث در آن یکسان است). یقال: ’جمل خنوف’ و ’ناقه خنوف’ ج، خنف
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنوف
تصویر خنوف
خشم
فرهنگ لغت هوشیار