فراموش کننده، (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، فراموشکار، که فراموش می کند، که نسیان دارد، آنکه در قوم شمارش نکنند و بسیار فراموش کند، نسی، (از منتهی الارب)، آنکه درنگی می کنند و اهمال می کند در حج خانه خدا، (ناظم الاطباء)
فراموش کننده، (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، فراموشکار، که فراموش می کند، که نسیان دارد، آنکه در قوم شمارش نکنند و بسیار فراموش کند، نسی، (از منتهی الارب)، آنکه درنگی می کنند و اهمال می کند در حج خانه خدا، (ناظم الاطباء)
نخّاس. برده فروش. فروشندۀ غلام و کنیز: زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست چون به دست آن نخاسی جاریه ست جاریه پیش نخاسی سرسری است در کف او ازبرای مشتری است. مولوی
نَخّاس. برده فروش. فروشندۀ غلام و کنیز: زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست چون به دست آن نخاسی جاریه ست جاریه پیش نخاسی سرسری است در کف او ازبرای مشتری است. مولوی
به صورت ترکیب به معنی شناسایی و آگاهی به کار می رود و ترکیبات ذیل در آن هست: - آب شناسی. آدم شناسی. انجم شناسی. ایران شناسی. جمجمه شناسی. جنگل شناسی. جواهرشناسی. جوهرشناسی. حق شناسی. حیوان شناسی. خاک شناسی. خاورشناسی. خداشناسی. خطشناسی. خودشناسی. روانشناسی. زمین شناسی. سبک شناسی. ستاره شناسی. سخن شناسی. سکه شناسی. سنگ شناسی. شرق شناسی. شعرشناسی. عرب شناسی. قبله شناسی. قیافه شناسی. کتاب شناسی. گوهرشناسی. مردم شناسی. معدن شناسی. میکرب شناسی. نبات شناسی. نمک شناسی. وقت شناسی. هواشناسی. و رجوع به ترکیبات شناس شود
به صورت ترکیب به معنی شناسایی و آگاهی به کار می رود و ترکیبات ذیل در آن هست: - آب شناسی. آدم شناسی. انجم شناسی. ایران شناسی. جمجمه شناسی. جنگل شناسی. جواهرشناسی. جوهرشناسی. حق شناسی. حیوان شناسی. خاک شناسی. خاورشناسی. خداشناسی. خطشناسی. خودشناسی. روانشناسی. زمین شناسی. سبک شناسی. ستاره شناسی. سخن شناسی. سکه شناسی. سنگ شناسی. شرق شناسی. شعرشناسی. عرب شناسی. قبله شناسی. قیافه شناسی. کتاب شناسی. گوهرشناسی. مردم شناسی. معدن شناسی. میکرب شناسی. نبات شناسی. نمک شناسی. وقت شناسی. هواشناسی. و رجوع به ترکیبات شناس شود
شغل کنّاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شغل و عمل کناس. (ناظم الاطباء) : اگر کنی ز برای یهود کنّاسی وگر کنی ز برای مجوس گل کاری درین دو کار کریه اینقدر کراهت نیست وزین دو شغل خبیث آن مثابه دشواری که در سلام فرومایگان صدرنشین به روی سینه نهی دست و سر فرود آری. امیدی تهرانی (از آتشکده آذر، ص 217)
شغل کَنّاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شغل و عمل کناس. (ناظم الاطباء) : اگر کنی ز برای یهود کنّاسی وگر کنی ز برای مجوس گل کاری درین دو کار کریه اینقدر کراهت نیست وزین دو شغل خبیث آن مثابه دشواری که در سلام فرومایگان صدرنشین به روی سینه نهی دست و سر فرود آری. امیدی تهرانی (از آتشکده آذر، ص 217)
پنجی. آنچه پنج واحد از یک چیز دارد. - غلام خماسی، کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام. (منتهی الارب). - کلمه خماسی، کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را گاهی ’خماسی’ بصورت مفرد نیز می گویند.
پنجی. آنچه پنج واحد از یک چیز دارد. - غلام خماسی، کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام. (منتهی الارب). - کلمه خماسی، کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را گاهی ’خماسی’ بصورت مفرد نیز می گویند.
جمع واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود. - اناسی عیون، جمع واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جَمعِ واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود. - اناسی عیون، جَمعِ واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجۀ بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچۀ عربی بافت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و در آنجا تپه ای بنام خماسی وجود دارد که از آثار قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجۀ بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچۀ عربی بافت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و در آنجا تپه ای بنام خماسی وجود دارد که از آثار قدیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)