- خمی
- کجی انحنا اعوجاج
معنی خمی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ممدوح، گران روح
خوراک نرم، ابر انبوه، تا کلکینه (خیمه مخملی)، آبچین، درختناک
بزغاله بریان بریانی، شیر خیکی
باریک میان
برجیس شید (پنجشنبه)، پنج کوهه سپاهی را گویند که پنج گروهان دارد. پنجشنبه، لشکر (چه شامل پنج فرقه است)، جمع اخمسا واخمسه
آرد آمیخته شده با آب و بر آمده و ترش شده جهت ساختن نان
فربه، جسیم، کلان، سمین
پنجشنبه، لشکر و سپاه که مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه باشد
آرد آمیخته با آب و ورزدادۀ دانه هایی مانند گندم یا جو، هر مادۀ نرم و شکل پذیر مثلاً خمیر بازی، خاک رس و گچ که با آب مخلوط کرده باشند و آبکی نباشد
((خَ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز که با آب مخلوط و غلیظ شود، آرد جو یا گندم که برای پختن نان یا شیرینی با آب آمیخته باشند
مجروح
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می شود، ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی)، به درد نخور، ساختگی، بی فایده
زخم دار، مجروح
انحنا
خمیر ترش، خمیر مایه
عمل و شغل خمیر گیر
خاز مایه هر چیز که مخصوص حصول تخمیر در جسمی باشد، قطعه ای از خمیر ترشیده که از آرد گندم روغن شیر یا ماست تهیه کنند و آنرا در خمیرنان داخل کنند تا برآید و آماس کند و قطیر نشود خمیر ترش
خاز گیری
خاز گیر کسی که در دکان نانوایی خمیر نان را بعمل آرد، نانوا
خازیستن
دسورده وردنه (گویش رشتی)
خم شده مایل
کج شدن خم شدن، لنگیدن
فراکاون
انحنا، کجی، پیچیدگی
حالت خمیازه بخود گرفتن
دهان دره، دهن دره
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
خم شدن، کج شدن، دولا شدن
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
خمیر ترشیده که از آرد گندم، روغن، شیر یا ماست درست می کنند و مقدار کمی از آن را در خمیری که برای نان پختن تهیه می کنند می زنند تا برآید و فطیر نشود، خمیرترش