جدول جو
جدول جو

معنی خملات - جستجوی لغت در جدول جو

خملات
(خِ)
جمع واژۀ خمله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ مَ)
جمع واژۀ حمله. رجوع به حمله شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ثْ / ثَ)
جمع واژۀ ’خثله’و ’خثله’. رجوع به ’خثله’ و ’خثله’ شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خماله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خمله شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
جمع واژۀ شمله. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شمله شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گیاه تر. (یادداشت بخط مؤلف). خلاه ج، خلی ̍
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اصلاً اصطلاح بنایی است و ملات گلی است نرم که با آن جرزهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند و طبیعی است که هرگاه ملات را نازک بگیرند روی کار زیباتر می شود و در مقابل آجر بیشتر می برد و اگر ملات را کلفت بگیرند آجر کمتر مصرف می شود. به همین مناسبت اصطلاح کم ملات و پرملات در زندگی اجتماعی وارد شده است و هرگاه بخواهند بگویند در فلان کار سنگ تمام ترازو بگذار و جنس خوب بده و تقلب در کار مکن گویند کم ملات بگیر و بالعکس. اما بعضی مردم چون معنی اصلی این ترکیب را نمی دانند پرملات را به معنی خوب و صادقانه و جنس مرغوب و بی تقلب و کم ملات را به معنی عکس آن می گویند و مثلاً هرگاه بخواهند به چلوکبابی بگویند از کره و کباب مضایقه نکند و قدری بیشتر بگذاردمی گویند: این غذای ما را یک خرده پرملات بگیر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). ملاط. رجوع به ملاط شود.
- گل ملات، آدم وارفته و بی بو و خاصیت را به گل ملات مانند کنند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حملات
تصویر حملات
جمع حمله، تاخت ها تازها جمع حلمه تاختنها تاختها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلات
تصویر مخلات
توبره که بادانه پرکرده بدهان اسب بندند علف دان، چنته
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ملاط گلی که برای مالیدن روی دیوار سازند، مخلوطی از شن و ماسه و آهک که در ساختمان بکار برند، ماده ای که فواصل خشتها و آجرهای بنایی را بوسیله آن پر کنند: (همه از خشتهاء آهنین و ملاط روی گداخته کرده) (مجمل التواریخ القصص 491) اصطلاح بنایی، ملات گلی است نرم که با آن جزرهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حملات
تصویر حملات
((حَ مَ))
جمع حمله، تاخت ها، تاختن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلات
تصویر مخلات
((مِ))
توبره، چنته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حملات
تصویر حملات
آفندها
فرهنگ واژه فارسی سره
سفال شکسته
فرهنگ گویش مازندرانی
جایی که بیش از حد گل و لای جمع شده و غیرقابل عبور و مرور باشد
فرهنگ گویش مازندرانی