جدول جو
جدول جو

معنی خمص - جستجوی لغت در جدول جو

خمص
(خُ)
فرونشستگی آماس جراحت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خمص
(تَ عَطْ طی)
خمص. (منتهی الارب) (از تاج العروس). (از لسان العرب). رجوع به خمص شود
لغت نامه دهخدا
خمص
(اِ)
باریک و لاغر کردن از گرسنگی و درآوردن شکم وی را در جوف وی، فرونشستن آماس جراحت. منه: خمص الجرح خمصاً و خموصاً، لاغر شدن شکم و گرسنه گردیدن آن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
بلند گردیدن کف پا از زمین و بزمین نرسیدن، خمص. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خمص
(خُ)
جمع واژۀ اخمص و خمصاء. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
خمص
باریکیدن: از گرسنگی تکیدن
تصویری از خمص
تصویر خمص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخمص
تصویر اخمص
قسمتی از کف پا، بین پنجه و پاشنه، که به زمین نمی رسد
فرهنگ فارسی عمید
(خَ مَ نَ)
زن باریک شکم و گرسنه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
باریکی کف پا. باریکی کف پای که بزمین نرسد. میان پای و کف پائی که بر زمین نیاید. آنجا از زیر قدم که بر زمین ننشیند. میان کف پا که با زمین ملحق نشود.
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
زن باریک شکم و گرسنه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
مرد باریک شکم و گرسنه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: رجل ٌ خمصان
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخمص. زنی که کف پای وی بزمین نرسد و بلند باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمب
تصویر خمب
خوی طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمر
تصویر خمر
شراب، آب انگور که مسکر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمد
تصویر خمد
فروکش، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمج
تصویر خمج
بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیص
تصویر خمیص
باریک میان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمی
تصویر خمی
کجی انحنا اعوجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلص
تصویر خلص
دوست، گزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموص
تصویر خموص
آماسخفت فروکش آماس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمن
تصویر خمن
بد بویی گندیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمل
تصویر خمل
ریشه و پرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمس
تصویر خمس
پنج یک، یک پنجم
فرهنگ لغت هوشیار
خفت آماس فرو نشستن آماس، بر آوردن خاشاک از چشم نخود از گیاهان اشنان قصارین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصم
تصویر خصم
غلبه کردن در خصومت مالک، صاحب جانب، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرص
تصویر خرص
دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبص
تصویر خبص
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامص
تصویر خامص
باریک شکم
فرهنگ لغت هوشیار
ویژ، برجسته، برگزیده، یگانه تک یکتا مخصوص ویژه اختصاصی مقابل عام، ممتاز اعلی، برگزیده قوم. یا خاص و عام. همه افراد افراد برگزیده و افراد عادی، امری که نسبت بامر دیگر محدودتر و کم وسعت تر باشد مانند انسان نسبت به حیوان که انسان خاص است و حیوان عام، مال متعلق بشاه مقابل خرجی. یا خاص و خرجی. مخصوص و ممتاز و متعارفی و معمول، اموال واملاک شاه و بیت المال رعایا، خالصه، قسمی پارچه تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمص
تصویر رمص
نیکو کردن مصیبت بر دل کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمصان
تصویر خمصان
شکم باریک تکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمص
تصویر اخمص
کف پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمصه
تصویر خمصه
گرسنگی، تخت دیو جایی هموار فراز کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمک
تصویر خمک
دف و دایره کوچکی که چنبرآن از برنج یا روی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمس
تصویر خمس
پنج یک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاص
تصویر خاص
ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره