جدول جو
جدول جو

معنی خمارآلودگی - جستجوی لغت در جدول جو

خمارآلودگی
خمارزدگی، مخموری، می زدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمارآلود
تصویر خمارآلود
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ)
چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است. (از ناظم الاطباء). خمارآلوده:
کرشمه کردنی بر دل عنان زن
خمارآلوده چشمی کاروان زن.
نظامی.
، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف). خمارآلود:
دل عاشق به پیغامی بسازه
خمارآلوده با جامی بسازه
مرا کیفیت چشم تو کافی است
قناعت گر به بادامی بسازه.
باباطاعر عریان
لغت نامه دهخدا
(خُ)
چشم مخمور که حالت خماری از آن هویدا باشد. (ناظم الاطباء) ، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمارآلود
تصویر خمارآلود
خمار زده مخمور (چشم و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
صفت خمار، خمارآلود، خمارزده، شراب زده، مخمور، می زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد