خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
خُمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است. (از ناظم الاطباء). خمارآلوده: کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن. نظامی. ، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف). خمارآلود: دل عاشق به پیغامی بسازه خمارآلوده با جامی بسازه مرا کیفیت چشم تو کافی است قناعت گر به بادامی بسازه. باباطاعر عریان
چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است. (از ناظم الاطباء). خمارآلوده: کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن. نظامی. ، آنکه خمار است. (یادداشت بخط مؤلف). خمارآلود: دل عاشق به پیغامی بسازه خمارآلوده با جامی بسازه مرا کیفیت چشم تو کافی است قناعت گر به بادامی بسازه. باباطاعر عریان