جدول جو
جدول جو

معنی خماخسرو - جستجوی لغت در جدول جو

خماخسرو
از الحان قدیم ایرانی
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
فرهنگ فارسی عمید
خماخسرو
(خَ خُ رَ / رُو)
نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (ناظم الاطباء) :
بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب
به بانگ شیشم و با بانگ اخسر سگزی
بلفظ پارسی و چینی خماخسرو
به لحن مویۀ زال و قصیدۀ نغزی.
منوچهری.
برد هوش و جان من خنیاگرش
چون نخست اندر خماخسرو نواخت.
؟ (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
خماخسرو
یکی از آهنگهای موسیقی قدیم
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
فرهنگ لغت هوشیار
خماخسرو
((خُ خُ رُ))
یکی از آهنگ های موسیقی قدیم
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پناخسرو
تصویر پناخسرو
پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، برای مثال مرا کز دست خسرو نقل و جام است / نه کیخسرو پناخسرو غلام است (نظامی۲ - ۱۷۷)، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناخسرو
تصویر فناخسرو
پناخسرو، پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(خُ مِ خُ)
دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند، دارای 182 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیمی و توتون و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه مالرو است. ایل ترکاشوند برای تعلیف احشام به این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پَ خُ رَ)
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه).
من آن اوج گردون پناخسروم
که در خانه می آیم و میروم.
نظامی.
مرا کز دست خسرو نقل و جام است
نه کیخسرو پناخسرو غلام است.
نظامی (خسرو و شیرین)
لغت نامه دهخدا
(فَنْ نا / فَ خُ رَ)
کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) :
گرفتم فناخسروی نقش اول
ز خسرو شدن جز فنائی نیابی.
خاقانی.
پلاس افگن آخور مرکبانش
فناخسرو تخت گریان نماید.
خاقانی.
رجوع به عضدالدوله شود
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا خُ رُو)
محمد بن فرامرز مشهور به مولی یا ملاخسرو از علمای قرن دهم آسیای صغیر است. وی معاصر سلطان محمد عثمانی و مدرس شهر ادرنه و مدرسه ایاصوفیا بود. او راست: حاشیه (المولی محمد بن فرامرز) علی التلویح، دررالحکام فی شرح غررالاحکام، مرآهالاصول الی مرقاهالوصول و... (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1790). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به خاخسر. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ابوالقاسم سعدی سعیدالخاخسری خادم ابوعلی یرمانی فقیه بوده است و از روات است. (انساب سمعانی). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام قریه ای است از قراء درعم در دوفرسنگی سمرقند. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خواهر کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی