دهی است از دهستان پایین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 14000گزی شمال باختر میناب و 7000گزی شمال راه فرعی بندرعباس به میناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 1500 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه احمدآباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان پایین شهر بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 14000گزی شمال باختر میناب و 7000گزی شمال راه فرعی بندرعباس به میناب واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 1500 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزرعه احمدآباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
جنگهای صلیبی، نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتند، آنرا جنگ صلیبی می نامند. آلبرماله مورخ مشهور درباره این جنگ و علل و نتایج آن چنین می نگارد: جنگ های صلیب به اردوکشیهائی که اقوام نصارای اروپای غربی در طی مائۀ یازدهم، دوازدهم و سیزدهم کرده اند اطلاق میشود و مقصود از این اردوکشیها نجات بیت المقدس و تربت عیسی از دست مسلمانان بوده. مناسبت کلمه صلیبی این بود که هرکس عازم این جنگ میشد بر شانۀ راست صلیبی از پارچۀ سرخ میدوخت. در جنگهای اول صلیب تمیز نژاد، اقوام، دول و ممالک برخاست و فرانسوی و آلمانی و ایتالیایی همه به نام امت عیسی قوم واحد تشکیل میدادند، به این لحاظ جنگهای صلیب را جنگ خارجی نصاری نام نهاده اند. جز در جنگ پنجم و ششم ملت فرانسه در کلیۀ جنگهای صلیب مقام اول را حائز بود از آنجا که جنگ اول صلیب را یکی از وعاظ فرانسه برانگیخت و عمده اردو نیز ازآن مملکت به راه افتاده و برای رضای خدا به جنگ رفت. گیبردونوژان این جنگها را کار خدا میداند که بدست فرانسویان انجام یافته است. جنگهای صلیب سکنه و ثروت را بوضع شگفت آوری جابجا کرد و ملل اروپای غربی را با امپراطوری یونانی و بیزانس و مسلمانان مشرق زمین آشنا نمود. از این حیث جنگهای صلیب اهمیت بزرگ سیاسی دارد و در بسط تمدن و فرهنگ بسیار مؤثر بوده است. علل عمومی جنگهای صلیب: علت مستقیم جنگهای صلیب ظهور سلاجقه بود. سلاجقه که شاخه ای از قوم ترک و نژاد زرد بودند اصلاً از ترکستان برخاسته، اسلام آوردند و در طی سدۀ یازدهم به مملکت عظیم عرب تاخته و سپس به امپراطوری یونانی حمله آورده و تقریباً تمام آسیای صغیر را گرفتند و حتی نیسه را هم که در جوار دریای مرمره بود قبضه کرده، قسطنطنیه و اروپا را تهدید کردند، این بود که میشل امپراطور قسطنطنیه در 1073 میلادی از پاپ گرگو آر هفتم استمداد طلبید. پنج سال بعد قوم ترک بیت المقدس را گرفت (1078 میلادی). بیش از چهار قرن بودکه بیت المقدس در دست عرب بود (از 636 میلادی) اما عرب که با دیدۀ تقدس به آن شهر می نگریست، تربت عیسی و کلیسایی را که امپراطوران یونانی در جوار آن ساخته بودند و در نظر نصاری عزیز بود بحرمت میداشت و حتی هارون الرشید که یکی از اجلۀ خلفای عرب بود، اجازه داد که مقالید تربت عیسی را به خدمت شارلمانی بفرستند. خلاصه آنکه عرب همواره به رفق و مدارا رفتار میکرد و مانع زیارت اماکن مقدسه نمیشد و عده زوار در مائۀ یازدهم روزافزون بود، لکن قوم متعصب ترک بر خلاف عرب دست به کار آزار و اعتساف گردیده به شکنجۀ زوار پرداخت تا آنجا که نصاری نتوانستند به ارض اقدس روند و به تربت عیسی (ع) جبهه سایند. ایمان: اعتقاد امت نصاری بر این بود که هر کس تربت عیسی (ع) را زیارت کند یادر راه او صدمه ببیند استخوان سبک کرده پس از مرگ به بهشت جاودان میرود. بنابراین پیداست که سخت گیری سلاجقه چه اثری در اذهان عامه کرد. امت نصاری بستن در بیت المقدس را با بستن در بهشت به یک چشم می نگریست و شهادت در راه عیسی را با خریدن صواب اخروی یکسان میدانست. علیهذا سبب عمده جنگهای صلیب رسوخ ایمان نصاری بود تا آنجا که اگر کسی هم اهل جنگ نبود به راه افتاد، چنانکه گیبردونوژان در ضمن شرح جنگ اول مینویسد: ’اطفال و پیرزنان و پیرمردان که عازم شدند البته بخوبی میدانستند که از جنگ عاجزند، لکن امیدوار بودند به شهادت برسند و به جنگیان میگفتند: ’شما که رشید ونیرومندید جنگ خواهید کرد اما، ما مثل عیسی عقوبت میکشیم. و بهشت را میگیریم’. علل دیگر جنگهای صلیب: ظهور قوم ترک در بیت المقدس و تعصب امت عیسی باعث اشتعال نائرۀ حرب گردید اما عللی هم که در همان عصر سواران جنگی فرانسه را به اسپانیا و ایتالیا میکشانید از اسباب موجبۀ جنگ شمرده میشد، مانند: شوق مردم به گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و اشتیاق آنها به حوادث تازه و شور محاربه و امید کسب تمول در مشرق زمین که در آن ازمنه به ثروت مشهور بود، بسیاری به ارض اقدس نرفتند جز به همان نظر که امروز مهاجرین آلمان و ایتالیا و انگلیس به اتازونی، برزیل آرژانتین رو می آورند تا ملکی بدست آورند و براحتی گذران کنند. این وضع در دورۀجنگهای صلیب برای فرانسه پیش آمده بود، چنانکه سرکردگان راه می افتادند تا امارتی را بدست کنند و رعایا به این امید میرفتند تا قطعۀ خاکی تحصیل کرده به آزادی روزگار بگذارند. از اینها گذشته، حوادثی هم در مغرب زمین بروز کرد که ممد جنگ صلیب گردید. قوم نصاری در ظرف چند قرن با مسلمانان در زد و خورد بود تا اسپانیا را از آنها بستاند، لکن در 1086 میلادی طایفه ای مسلمان معروف به المرابطین از آفریقا به اسپانیا آمد ودر زلاقه شکست سختی به نصاری داده، ممالک آنها را فراگرفت و به انقراضشان تهدید کرد. برای نجات تربت عیسی و جلوگیری از هجوم مسلمانان در 1095 میلادی پاپ اوربن دوم مصمم شد امت نصاری رادعوت کند که اسلحه بردارند و با مسلمانان درآویزند. جنگ اول صلیب: پاپ اوربن دوم که فرانسوی بودمجمعی در کلرمون (اورنی) منعقد نموده، مشغول اصلاح امور اهل علم فرانسه بود. روز 28 نوامبر 1095 میلادی که باید مجمع ختم شود با حضورجمع کثیری از روحانیون و امنای دین و سرکردگان مرکزو جنوب فرانسه شرحی از صدمات زوار ارض اقدس بیان کرده، امت نصاری را دعوت نمود که اسلحه بردارند و تربت عیسی را نجات دهند و در پایان نطق خود این کلمه را یادآوری کرد ’از خویشتن بگذر، صلیب خود برگیر و دنبال من بیا’ فی الفور حضار صلیبی از پارچه ترتیب داده بشانه دوختند و فریاد برآوردند که ’مشیت خدا چنین بوده است ! مشیت خدا چنین بوده !’ این عمل ’صلیب برگرفتن’نامیده شد. بعد از خاتمۀ مجمع کلرمون پاپ در مرکز و جنوب فرانسه به گردش پرداخته مردم را به جنگ ترغیب میکرد و ضمناً به عموم اساقفه، نامه کرده آنها را دعوت نمود که برای جنگ صلیب به وعظ پردازند و دیگران را نیز به وعظ وادارند. ضمناً وعده داد که هر کس در اردوکشی شرکت کند تمام معاصی و گناهانش بخشیده و آمرزیده خواهد شد و مادامی که اردوکشی خاتمه نیافته، زن و فرزند و دارائیش از تعرض مصون و در امان دیانت خواهد ماند. پطرس ناسک: یکی از یاران پرشور پاپ در شمال فرانسه، راهبی بود اصلاً از حوالی آمین موسوم به پطرس و ملقب به ناسک. راهب مزبور از هر جا گذر کرد شور بزرگی برای جنگ صلیب درانداخت. گیبردونوژان که خود او را دیده در وصفش چنین می آورد: پطرس مردی بود کم جثه و باریک اندام و گندم گون، ریشی بلند وچشمی تند داشت پابرهنه راه میرفت، پیراهنی پشمی در بر میکرد و ردائی باشلق دار بر دوش میکشید. جز نان تهی نمیخورد فقط گاه کمی ماهی داشت. شراب مطلقاً نمی نوشید... در کردار و گفتارش آیات الهی هویدا بود و مردم موی قاطر سواری او را میکندند که برای تبرک نگاه دارند. اردوی عوام الناس: بنابه روایت گیبردونوژان: ’حکام و سواران جنگی هنوز در باب تدارک سفر رأی میزدند که فقرا به شوق و شعف به تهیه و تدارک پرداختند... همه کس خانه و موستان ومایملک خود را انداخته یا آنها را به ثمن بخس میفروخت و به وجد و سرور عازم میشد آنچه را که میدیدند به کار سفر نمیرود بعجلۀ تمام پول میکردند... فقرا گاو خود را مانند اسب نعل کرده به ارابه می بستند و آذوقه و فرزندان خردسال خود را بر ارابه نهاده از دنبال خود میکشیدند. اطفال خردسال به هر محکمه یا خانه ای که می رسیدند، میپرسیدند: بیت المقدس اینجاست ؟’ هنوز از دعوت اوربن دوم در کلرمون سه ماه نگذشته بود که یک دسته چهل پنجاه هزار نفری از زن و مرد از جا کنده شده به هدایت پطرس ناسک و سواری جنگی موسوم به گوتیۀبینوا به راه افتاد و چون از رود رن گذشت، دستۀ دیگری شبیه بدان از زوار آلمان به وی محلق شد. این عده برای گذران خود هر جا میرسید غارت میکرد و انواع ظلمها را مرتکب میشد. به این جهت اقوام سر راه مانند مجار و سرب و بلغار و یونان سخت برآشفته و امپراطور الکسی کمن آنها را بشتاب تمام از قسطنطنیه به ساحل آسیا روانه نمود، اما همین که این عده به حوالی نیسه رسید، قوم ترک امان نداده همه آنها را هلاک کرد. اردوی سرکردگان: در خلال این احوال قشون صلیب تجهیز یافت. به حکم پاپ، 15 اوت 1095 میلادی روز حرکت اعلام گردید و قرار شد قشون صلیب چهار قسمت شده، هر یک مسیری در پیش گیرد و عاقبت همه در کنار قسطنطنیه بهم برسند. فرانسویان شمالی به هدایت گودفروآ دو بویون والی لرن سفلا و برادرش بودوئن حاکم فلاندر، آلمان و مجارستان را طی کردند. فرانسویان جنوب به هدایت رایمون حاکم تولوز از شمال ایتالیا و کروسی و صربستان و بلغارستان گذشتند. قوم نرمان ایتالیا به فرماندهی تان کرد و بهمون در برندیزی سوار کشتی شده، آلبانی و مقدونیه را پیمودند. فرانسویان ایل دو فرانس به فرمان هوگ دو ورماندوا (برادر پادشاه) و اتین دو بلوا به ایتالیا رفته از دنبال دستۀ سوم روان شدند در این اردوکشی هیچیک از سلاطین شرکت نداشتند، زیرا پاپ فیلیپ اول پادشاه فرانسه و امپراطور هانری چهارم را تکفیر کرده بود. ریاست عالیۀ جنگ صلیب با خود پاپ بود و پاپ آدمار دو مونتی نام، اسقف پوی را به نیابت خود فرستاده بود. قشون صلیب: قشون صلیب چون نزدیک قسطنطنیه شد از کثرت عده مردم شهر را به وحشت آورد، چنانکه آن کمن دختر امپراطور آلکسی مینویسد: ’گوئی تمام اروپا از جا کنده شده است’. شاید عده به دو کرور میرسید، اما احتمال میرودکه بیش از سیصدهزار مرد جنگی در آن جمع نبود قشون صلیب در واقع حکم ملتی را داشت که تماماً به راه افتاده باشند و به اردوی اقوام جاهله نیز که سابقاً به امپراطوری روم میریختند بی شباهت نبود. بسیاری از سواران جنگی زن و فرزند و خدم و حشم و حتی سگها و طیور شکاری خود را آورده بودند. بسیاری از زوار که توانائی جنگ نداشتند به جنگیان ملحق شده بودند تا به این وسیله در امان باشند. ضرر این انبوهی از فائده آن بیشتر بود، زیرا تهیۀ سیورسات را مشکل میکرد و هم دست وپا را میگرفت و چندین بار نزدیک بود، که تمام زحمات را به هدر بدهد. قشون صلیب و امپراطوری بیزانس: امپراطور آلکسی میخواست هرچه زودتر سر قشون صلیب را از سر خود رفع کند، زیرا میترسید که ثروت آن شهر دیگ طمع آنها را بجوش بیاورد، ولی بی میل هم نبود که به دستیاری آنها بلادی را که قوم ترک در آسیا صاحب شده بود بدون خرج پس بگیرد. به این لحاظ بعضی از رؤسا را بطرف خود کشید و از آنها قول گرفت که بلاد آسیای صغیر را به او بدهند، آنگاه وسایل لازمه را بجهت روانه کردن قشون تهیه کرد و سپاهی هم به کمک آنها فرستاد (1098م.). قشون صلیب جلوی نیسه رسیده، آن را محاصره کرد و نزدیک بود آن را بگشایدکه پرچم امپراطوری بر فراز دیوار آن به اهتزاز درآمد و معلوم شد که قشون امپراطور در خفا با ترک قراری داده، تنها وارد شهر شده اند و دروازه را برای قشون صلیب بسته اند. قشون صلیب ناچار بسمت بیت المقدس روانه شده و دو سال در راه ماند، سپاه امپراطور فقط چند نفر راهنما به آنها داد. راهنمایان چندین بار راه را گم کردند و شاید هم در این کار تعمد داشتند. عبور از آسیای صغیر: قشون صلیب به فلات آسیای صغیر قدم گذاشته در دریله (اول اوت 1097 میلادی) قشون ترک را شکست داد و پیش رفت در تابستان که آسمان لکه ابر ندارد و خورشید مانند کورۀ آتشی می تابد گرمای فلات تحمل ناپذیر است. زمین سوخته و بی علف مانده و آب هم وجود ندارد. قشون صلیب بمناسبت جوشن سنگین خود به مصیبت عظیمی گرفتار شده بود که مردم دسته دسته میمردند و قشون ترک نیز بر اسبهای سبک و تندرو نشسته مدام به جناحین اردو حمله می آورد. فوشه دو شارتر مینویسد: ’پرطاقت ترین مردم روی شن دراز میکشید و سطح سوزان خاک رامیکاوید تا بلکه زیر آن زمین نمناکی بیابد و لب خشکیدۀ خود را بر آن بگذارد. دواب هم بی تاب گردیدند’. مخصوصاً بسیاری از اسبها تلف شد. گیوم دو تیر مینویسد: ’چون اسب نبود ما بنۀخود را بر گوسفند، بز، خوک و سگ بار میکردیم، چنانکه هم جای خنده بود و هم جای گریه. چندین نفر از سواران جنگی چون اسب نداشتند گاو سوار شدند. سربازان فرانسوی که در مائه نوزدهم برای تسخیر الجزیره رفته بودند بواسطه اسلحۀ سنگین و لباس ضخیم خود در جنگ با سواران عرب صدمۀ بسیار دیدند و از این جا میتوان پی برد که در [آن] عهد قشون صلیب چه کشیدند’. قشون صلیب در شام: قشون صلیب بزحمت هرچه تمام جبال توروس را که در بلندی با پیرنه همسری مینمود و بساحل شام منتهی میشد پیمود. در اینجا شهر انطاکیه که قلعه ای بود در کنار کوه و چهارصد برج در اطراف آن جای داشت راه را بر آنها سد کرد. قشون صلیب به محاصرۀ انطاکیه پرداخته، هشت ماه در آنجا معطل شد و چیزی نمانده بود که بکلی نابود شود، زیرا قشون ترک از خارج رسیده آنها را میان دو آتش گرفت، لکن در این موقع بهمون نرمان که از کلیۀ رؤسای قشون کاری تر و مدبرتر بود، یکی از برجهای قلعه را بحیله گرفت (6 ژوئن 1098 میلادی) و قشون را در آن پناه داد. قشون ترک برج را محاصره کرده، قحطی شدیدی در قشون صلیب براه افتاد،بطوری که حیوانات را تمام کردند و از لاعلاجی به خوردن چرم و علف و گوشت کسانی که در محاربات جزئی از قشون ترک می افتادند پرداختند. رؤسا قطع امید کردند و بسیاری درصدد فرار برآمدند، اما سربازان و زوار به پیشرفت نهائی امیدوار بودند و عزم زیارت بیت المقدس را استوار داشتند. در نمازخانه ای نیزه ای بدست آمد و گفته شد آن نیزه همان است که به پهلوی عیسی فروبرده بودند. پیدا شدن این نیزه شوری در قشون انداخت، چنانکه یورش آوردند و با اینکه در نتیجۀ گرسنگی قواشان تحلیل رفته بود قشون ترک را پاشیدند و رو براه نهادند. تصرف بیت المقدس: قشون صلیب در 6 ژوئن 1099 میلادی یعنی سه سال بعد از تاریخ حرکت عاقبت الامر چشمش به بیت المقدس افتاد تا آنجا که بعضی از آنها از وجد و سرور قالب تهی کردند در این موقع از قشون صلیب بسیار کاسته شده و بیش از چهل هزار نفر نمانده بود. قشون صلیب دست به کار محاصره شد، اما شهر استحکامات معتبر و ساخلوی کافی داشت و چاههای اطراف نیز بدست مسلمانان خراب شده بود، چنانکه باز عطش آنها را به هلاکت تهدید میکرد. این بود که درصدد برآمدند دیوانه وار اقدامی مردانه کنند، لذا روز 15 ژوئیه 1099 میلادی در ساعت سه که موقع مرگ عیسی بود، حمله آوردند و برجی چوبی را بر غلطک سوار کرده بسمت بارۀ شهر بردند. و از فراز برج پلی به دیوار شهر کشیده قسمی از بارۀ شهر را بتصرف آوردند، سپس یکی از دروازه ها را گرفته دسته دسته وارد شهر شدند و خونریزی سختی برپا کردند گود فروآ دو بویون به پاپ نوشت: ’اگر میخواهید بدانید با دشمنانی که در بیت المقدس بدست ما افتادند چه معامله شد همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد در لجه ای از خون مسلمانان میتاختند و خون تا زانوی مرکب میرسید’. عموم روایات بر قتل عام شهادت میدهد: ’تقریباً ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هرکس در آنجا راه میرفت تا بند پایش را خون میگرفت ازمسلمانان هیچ کس جان نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند...’. پس از کشتار نوبت به غارت رسید ’کسان ما چون از خونریزی سیر شدند به خانه ها ریختند و هرچه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس (چه فقیر و چه غنی) به هر جا وارد میشد آن را ملک طلق خود میدانست... و این رسم چنان ساری بود که گوئی قانونی است که باید موبه مو رعایت شود’. تشکیل مملکت لاتن در بیت المقدس: بعد از غلبه تشکیلاتی لازم بود که موجب بقای امر بشود و تربت عیسی را از مسلمانان در امان بدارد به این لحاظ در بیت المقدس مملکتی تشکیل دادند و تاج سلطنت را به گودفروآ دو بویون تکلیف کردند. این مرد بواسطۀ شجاعت و سادگی اطوار و ملاطفت و میانه روی خود بیشتر از هر کس محبوب قشون بود، اما به حکم فروتنی عنوان پادشاهی را رد کرده، گفت: در شهری که عیسی تاجی از خار بر سر داشته عنوان ’موکل تربت مقدس’ بجهت من کافی است. مملکت بیت المقدس شامل فلسطین بود، لکن اماراتی هم که چندین نفر از رؤسای قشون صلیب مسخر کردند بر آن افزوده شد، از قبیل: امارات ادس که بودوئن حاکم فلاندر گرفت و انطاکیه که بهمون متصرف شد و طرابلس که از آن رایمون حاکم تونور بود. وضع حکومت ارباب ملک مغرب با کلیۀ خصوصیات آن در این نواحی جایگیر شده، هر قسمت از خاک به تیول به کسی واگذار گردید. حقوق و تکالیف هر کس از سوار جنگی و مردم بلاد و قصبات به رسم حکومت ارباب ملک مقرر شد و رسوم مزبور عاقبت تدوین شده بصورت مجموعۀ قوانینی که نظام فلسطین بر آن میگشت درآمده، کسانی که در بیت المقدس قرار یافتند خیلی زود با وطن جدید خود آشنا شده هم آداب و رسوم محل را پذیرفتندو هم سبک زندگانی و پوشاک مردم آنرا. فوشه دو شارترکه از امنای دین و در موکب بودوئن بود، می نویسد: ’ما که از مغرب بودیم بصورت مردم مشرق درآمده ایم... وطن خود را فراموش کرده ایم. بسیاری از ما مولد خود را نمیدانند و از آن یاد نمی کنند. یکی خانه و خدم دارد، چنانکه گوئی آنها را به ارث دارا شده، دیگری بجای اینکه از هموطنان خود زن بخواهد یکی از اهل شام (ارمنی) یا عرب نصرانی را بزنی خواسته... بهمه زبان تکلم میکنند و گفتۀ آنها را هم میفهمند... اکنون که مشرق تا این درجه به حال ما مساعد میباشد برگشتن بمغرب چه ضرور است ؟’ فرق مذهبی و نظامی: برای دفاع فلسطین سه فرقه تشکیل یافت که اعضای آن وظیفۀ راهب و سرباز هر دو را داشتند: فرقۀ سن ژان بیت المقدس یا میهمان نوازان، فرقۀ پاسبانان معبد و فرقۀ سواران آلمان. اعضای این فرقه مکلف بودند که مانند رهبانان مغرب زمین بتقوی و ریاضت بپردازند و علاوه بر این به فن حرب نیز مشغول باشند، برای حرب نیز نظامات سختی مقرر شده بود، مثلاً اعضای فرقۀ ’پاسبانان معبد’ هیچگاه نباید از جنگ شانه خالی کنند ولو اینکه یک نفر باشند از این گذشته هیچوقت نباید بدشمن تسلیم شوند. ملبوس این مردم راهب و سرباز، جنبۀ دوگانه آنها را آشکار مینمود به این معنی که اسلحۀ سواران جنگی را می آویختند و بر روی آن لبادۀ بلند راهب را میکشیدند. لبادۀ میهمان نوازان مشکی بود با صلیب سفیدی در روی سینه، لبادۀ پاسبان معبد سفید بود و صلیبی قرمز داشت. قشون دائم فلسطین مرکب از اعضای فرق سابق الذکر بود. فرقۀ میهمان نوازان در سال تصرف بیت المقدس ایجاد شد تا زوار را جا و طبیب و منزل بدهد و پرستاری و ملازمت نماید، اما تأسیس فرقۀ پاسبانان معبد از مآثر 1119 میلادی میباشد. این دو فرقه که مؤسسین آن فرانسوی بودند بسرعت توسعه یافت و در تمام ممالک اروپای نصرانی صاحب علاقه شد، چنانکه فرقۀ پاسبانان معبد حتی در پاریس دارای ارگ حقیقی گردید. اما فرقۀ سواران آلمان در اواخر مائۀدوازدهم (1197م.) تشکیل شد و بزودی به پروس انتقال یافت تا با اقوام مشرک مبارزه کند. جنگهای دیگر صلیب: امپراطوری لاتن در مشرق زمین: عادت بر این جاری شده است که جنگهای صلیب را مشتمل بر هشت جنگ بدانند، در صورتی که درواقع و نفس الامر عده این اردوکشیها از این مقدار متجاوز است، مثلاً هنگامی که بهمون اسیر ترک شد (در 1100 میلادی) قشونی به کمک او حرکت کرده در آسیای صغیر منکوب و بکلی منهزم شد (1101م.) ولی با این وجود جنگ دوم صلیب به اردوکشی اطلاق میشود که در سال 1147 میلادی به پیشنهاد لوئی هفتم پادشاه فرانسه اتفاق افتاد و منجر به شکست بزرگ فرانسویان مشرق و تصرف ادس بدست ترک گردید (1144 میلادی). آنگاه لوئی هفتم و کنراد سوم امپراطور آلمان خود ریاست اردو را بعهده گرفتند، اما قشون فرانسه و آلمان توافق نظر حاصل نکردند و به این لحاظ مصیبت تازه ای دررسید تا آنجا که کنراد و لوئی هفتم تنها به مملکت خود برگشتند. از دست رفتن بیت المقدس: طولی نکشید که مملکت لاتن را موقع تاریکی فرارسید، بخصوص بعد از اینکه سلطان صلاح الدین، شام و مصر هر دو را متصرف شد. سلطان صلاح الدین در تقوی و رشادت و سخا نظیر مشهورترین خلفای عرب است. در 1187 میلادی محاربه سختی در نزدیکی طبریه درگرفت. قشون صلیب که از عطش تن به مرگ داده و از دود خار و خاشاک بیابان که مسلمانان آتش زده بودند، سینه شان تنگی کرده جایی را نمیدیدند بکلی بهزیمت رفتند. پادشاه بیت المقدس گوی دو لوزینیان بدست دشمن افتاد، صلاح الدین تقریباً تمام قلمرو مملکت لاتن را در فلسطین زیر نگین آورد و بعد از چند روز محاصره بیت المقدس را نیز ناچار به تسلیم کرد (2 اکتبر 1187 میلادی). جنگ سوم صلیب: این مصائب باعث شد که جنگ سوم صلیب دربگیرد و امپراطور فردریک بار بروس و پادشاه فرانسه فیلیپ اگوست و پادشاه انگلیس ریشار کور دو لیون عازم جنگ شوند. فردریک با قشون صلیب آلمان پیش از سایرین به آسیای صغیر رسیده، قشون ترک را در قونیه شکست داد و از توروس گذشته در ساحل قره سو (سیدنوس) اردو زد. پس از صرف غذا به شست و شو پرداخته بود که نزله ای بر وی عارض شد و در آب ناپدید گردید. بقیۀ قشون او در برابر عکا به قشون فرانسه و انگلیس ملحق شد. فیلیپ اگوست از ژن و ریشار کور دولیون از مارسی حرکت کرده به سیسیل رفتند (1190 میلادی) واز آنجا به عکا آمدند. در این بین ریشار جزیره قبرس را نیز تسخیر کرد. دو پادشاه در کنار عکا اردو زدند و در آن موقع متجاوز از یک سال بود که آن شهر از دریا و خشکی محصور بود و چنانکه میگویند در آن محل 9 جنگ بزرگ و بیش از صد محاربه اتفاق افتاد. صلاح الدین هرچه سعی کرد نتوانست شهر را از محاصره بیرون بیاورد، اما قشون صلیب هم نتوانست برج و بارۀ شهر را بشکند عاقبت گرسنگی ساخلوی مسلمانان را وادار کرد که در ژوئیه 1191 میلادی تسلیم شوند. در این موقع فیلیپ اگوست دست از جنگ کشیده به فرانسه برگشت، لکن ریشار کور دو لیون دو سال دیگر در ارض اقدس مانده آثاری از خود بروز داد، چنانکه دشمنان وی از شجاعت او تمجید میکردند و از درندگیش به وحشت می افتادند، مثلاً یک بار 2600 نفر اسیر را سر برید، زیرا فدیۀ آنها سر موقع نرسیده بود، اما بالاخره نتوانست به بیت المقدس برسد و آن شهر در دست مسلمانان ماند و قلمرو مملکت لاتن منحصر به فینیقیه قدیم گردید و عکا پایتخت آن شد. این شهر تا صد سال دیگر، یعنی تا 1291 میلادی در دست نصاری باقی ماند. مشخصات جنگ سوم صلیب: جنگ سوم صلیب دارای مشخصاتی چند است از جمله قلت ازدحام مردم در اردو و جدائی زوار از سرباز به این لحاظ جنبۀ نظامی این جنگ بر جنبۀ مذهبی آن میچربید. در این جنگ قشون فرانسه و انگلیس به عزم تسخیر فلسطین راه دریای مغرب را پیش گرفتند و به این ترتیب از طی مسافات بعیدۀ اروپا و آسیای صغیر و کشمکش با اقوام سر راه رهائی یافتند، چون طریق دریا امن تر و کوتاه تر بود، از آن پس قشون صلیب همه از آن سو به راه افتادند. علاوه بر این جنگ مسلمان و نصاری سختی خود را از دست داده و بغض مذهبی تسکین یافته بود. دو حریف که در رشادت پای کمی از هم نداشتند، احترام یکدیگر را نگاه میداشتند و چون محاربه بسر میرسیدبا هم به ادب رفتار می کردند. بعد از جنگ طبریه سلطان صلاح الدین اسیر خویش گوی دو لوزینیان را رخصت داد که در کنار وی بنشیند و امر کرد به او شراب بپیمایند. در موقع محاصره عکا سلطان صلاح الدین و ریشار کور دو لیون تحف و هدایا بجهت یکدیگر فرستادند و ریشار با برادر صلاح الدین عهد مودت بست و حتی خیال داشت خواهر خود را به او بدهد و در این باب گفتگو نیز کردند، لکن چون ریشار به تکفیر تهدید شد مطلب عقیم ماند. جنگ چهارم صلیب: جنگ چهارم صلیب در واقع دنبالۀ جنگ سوم بود که تقریباً پنج سال بعد از مراجعت ریشار، پاپ اینوسان سوم آنرا برانگیخت (1198 میلادی) و سال بعد از این مقدمه در حین مسابقۀ جنگی که به دعوت حاکم شامپانی برپا شده بود، حضار صلیب برگرفتند و بسیاری از سواران جنگی شمال و مشرق فرانسه هم به ایشان تأسی جستند، اما پادشاهان فرانسه وانگلیس چون با هم درآویخته بودند در جنگ صلیب شرکت نکردند. جنگ چهارم نیز مانند جنگ اول اردوکشی سرکردگان بود. حاکم شامپانی را به ریاست برداشتند و بعد ازمرگ اوبنیفاس دو مون فرا نامی را از سرکردگان پیمون بجای او نشاندند. پاپ قشون صلیب را بر آن داشت که به مصر حمله کند، زیرا مصر مرکز قدرت مسلمانان شمرده میشد و چون در آن خطه بر ایشان دست می یافتند مسلمانان را یارای نگاهداری فلسطین و شام نمی ماند. قشون صلیب و مردم ونیز: قشون صلیب برای انجام این خیال محتاج به کشتی بود و در آن ایام مهمترین بحریۀ دریای مغرب را مردم ونیز در دست داشتند به این لحاظ قشون، جمعی را به ونیز فرستاد که در باب کرایۀ کشتی گفتگو کند. از جملۀ نمایندگان ویل آردوئن نامی از اهل شامیانی بود که بعدها تاریخ جنگ صلیب را نوشت. مردم ونیز بر عهده گرفتند که در ازای 85هزار مارک (که به پول امروز تقریباً بیست میلیون میشود) قریب چهارده هزار سوار و بیست هزار پیاده را به مصر برسانند و تمام مبلغ را نیز پیش خواستند. علاوه بر این، قرار شد که استعداد مردم ونیز هم به قشون صلیب ملحق شود. بدین ترتیب متحدین در تسخیر و غنیمت شریک شدند. قشون صلیب درونیز گرد آمد، لکن از آنجا که پرداخت تمام وجه مقررمقدور نبود مردم ونیز موقع را مناسب دیده، گفتند: هرگاه قبل از حرکت در تصرف بندر زارا واقع در کنار دریای آدریاتیک مددی به ما برسانید از باقی بدهی شما میگذریم. مردم بند زارا نصرانی بودند، لکن رقابت این دو شهر این پیشنهاد را موجب گردید و گذشته از این شاید مردم ونیز به لحاظ مصالح تجارت خود بی میل نبودند که حملۀ به مصر موقوف شود. بالجمله رؤسای اردو پیشنهاد را پسندیدند و بندر زارا مسخر و تالان شد. قشون صلیب در قسطنطنیه: در این اثنا شاهزاده ای از رومیهالصغری موسوم به آلکسی و فرزند ایساک لانژ امپراطور مخلوع قسطنطنیه سر رسید (1195 میلادی). آلکسی برای استرداد حق پدر از قشون صلیب مدد خواست و ضمناً وعده داد که در صورت انجام آرزو مبلغ هنگفتی نقداً تقدیم کرده و کلیۀ قوای دولت را نیز برای جنگ با مسلمانان به اختیار قشون صلیب بگذارد. بر حسب ظاهر امر جنگ صلیب ترک نمیشد، بلکه فقط راه اندکی منحرف میگردید و این مختصر انحراف به تحصیل کمک های مهم ارزش داشت. پاپ اینوسان سوم سخت بر ضد این پیشنهاد برخاست و قشون صلیب و مردم ونیز را به تکفیر تهدید کرد، اما نتیجه نبخشید و قشون رو به قسطنطنیه راه افتاد. هر کس از راه دریا به قسطنطنیه نزدیک شود یکی از زیباترین مناظر دنیا را در برابر خود می بیند، چنانکه اگر امروز هم سیاحی از بزرگترین و متمول ترین بلاد اروپا به آن سو رو بیاورد خواه و ناخواه به تمجید آن میپردازد تا چه رسد به قشون صلیب آن روز که جز کوشک تاریک و بلاد مسکین و محقر فرانسه چیزی ندیده بودند. بنابه روایت ویل آردوئن ’کسانی که قسطنطنیه را ندیده بودند از دیدار آن سیر نمیشدند و چون بارۀ سر به فلک افراشته و برجهای گرداگرد شهر و قصور مزین و کلیساهای رفیعه و عدیده در نظرشان جلوه میکرد و درازاو پهنای شهر که عروس دنیا است مجسم میشد باور نمیکردند که در عالم شهری به آن درجه از تمول رسیده باشد’چون وارد شهر شدند بر حیرتشان افزود، زیرا قسطنطنیه در قرون وسطی حکم پاریس امروز را داشت و از نهصد سال قبل تمول مشرق زمین و شاهکاری هنرنمائی قدیم همه درآنجا جمع آمده بود. تاراج قسطنطنیه: قشون صلیب تقریباً بدون زد و خورد قسطنطنیه را قبضه کرد و آلکسی را تاج بخشید، اما آلکسی در ادای نقدینه بدفعالوقت میگذرانید و ضمناً مردم شهر نیز که چشم دید قشون صلیب (یا به اصطلاح خودشان نژاد لاتن) را نداشتند از او ناراضی بودند. عاقبت نژاد یونانی جنبشی کرده آلکسی را از تخت به زیر آورد و بر ضد قشون صلیب مجهز شده. قشون صلیب که در خارج شهر اردو زده بود کمر به تسخیر آن بست و در 12 آوریل 1204 میلادی شهر را گشوده بغارت داد. بنابه گفتۀ ویل آردوئن: ’غنیمت بدرجه ای رسید که افراد حساب طلا و نقره و ظروف و جواهر و اطلس و حریر و بالاپوش پوست گرفته و خز و سنجاب و البسۀ فاخره را گم کردندو ژو فروآد و ویل آردوئن بحق میگوید که ’از بدو خلقت عالم تاکنون هیچ شهری تا این درجه ثروت نداشته است. هر کس بدلخواه خود جا گرفت و جا برای احدی کم نیامد... از این افتخار و هم از ذوق نعمت خداداده قشون صلیب در پوست نمیگنجید، زیرا کسانی که به فقر و مسکنت میگذراندند به عز و غنا رسیدند’. در تاراج قسطنطنیه قشون مانند اقوام جاهله معامله کرد، مثلاً مرمرها راخرد نمود، آثار مستظرفه را شکست تا سیم و زر و احجار کریمه آن را ببرد. مجسمه های مفرغی را که شاهکاری هنرنمائی قدیم بود ذوب کرد تا پول از آن سکه کند. از آثار متبرکه و ظریفه ای که بعد از غارت 1204 میلادی از قسطنطنیه آوردند امروز هم در ونیز و بعضی دیگر از بلاد مغرب دیده میشود. موجبات تاراج قسطنطنیه نه چنان بودکه تاراج قسطنطنیه را تنها طمع قشون بینوای صلیب باعث آمده باشد، بلکه نژاد یونانی و نژاد لاتن از قدیم چشم دید یکدیگر را نداشتند، به این معنی که نژاد یونانی نژاد لاتن را جاهل حساب میکرد و نژاد لاتن، نژاد یونانی را به نامردی و تبه کاری و خیانت نسبت میداد، چنانکه از معامله آنها در جنگ اول صلیب و رفتارشان باکنراد و فردریک بار بروس در جنگ دوم و سوم واضح بود. بعلاوه بیست سال قبل از این واقعه (1182 میلادی) عوام الناس یونانی قسمتی از نژاد لاتن را که در قسطنطنیه نشسته بودند قتل عام کرده، مرضی ̍ را در مریضخانه ها سر بریده و چندین هزار زن و بچه را به غلامی به مسلمانان آسیا فروخته بودند. از این گذشته نژاد یونانی و لاتن را بغض مذهبی نیز ممد خصومت بود، زیرا نژاد یونانی از حوزۀ دیانت روم جدا شده و هر یک دیگری را به ارتداد متهم مینمود. قشون صلیب در موقع تصرف قسطنطنیه خود را مجاهد وحدت دیانت میدانست و شهر را بمناسبت عصیانی که به پاپ میورزید مستحق تاراج میشمرد. امپراطوری لاتن در قسطنطنیه: قشون صلیب قلمرو امپراطوری بیزانس را فیمابین خود قسمت کرده، شالودۀ امپراطوری لاتن را در قسطنطنیه ریخت و بودوئن والی فلاندر را به امپراطوری برداشت. بنیفاس دومون فرا، را نیز به سلطنت سالونیک و مقدونیه گذاشت و مطیع امپراطور قرار داده، قسمتی از قسطنطنیه و جزء عمده مجمعالجزایر که رویهمرفته این قلمرو امپراطوری را شامل میشد، خاص مردم ونیز گشت. سرکردگان قشون صلیب حاکم آتن و امیر مره (پلوپونز) و مرزبان تسالی لقب یافتند، اما از اردوکشی مصر و استخلاص بیت المقدس دیگر سخنی به میان نیامد. امپراطوری لاتن قریب نیم قرن طول کشید تا اینکه قوم بلغار از طرف شمال حمله آورده از 1205 میلادی به بعد امپراطور بودوئن را شکست داد و عاقبت او را کشت. خانوادۀ یونانی نژاد هم که پایتخت خود را به نیسه منتقل کرده بود از جانب مشرق تاخت آورد تا اینکه در 1261 میلادی میشل پاله ئولک مجدداً قسطنطنیه را گرفت و امپراطوری لاتن را برافکند. جنگهای اخیر صلیب: از تصرف و تاراج قسطنطنیه بخوبی پیداست که افکار بکلی عوض شده و ایمان مردم سست گردیده بود، بااین وجود باز چندین جنگ صلیب در خلال مائه سیزدهم بوقوع پیوست، لکن در این جنگها (جز جنگ ششم) شکست همواره نصیب ملت نصاری بود. در جنگ پنجم صلیب (1221-1217م.) پادشاه مجارستان اردوئی به مصر کشید و قشون وی اغلب از اهالی آلمان و قوم مجار بودند، اما بمصیبت سختی دچار شدند. جنگ ششم (1229-1228 میلادی) را این خصوصیت حاصل آمد که پاپ سردار قشون صلیب، یعنی امپراطور فردریک دوم را تکفیر کرده بود. علیهذا امپراطور عوض اینکه با مسلمانان بجنگد با ایشان وارد مذاکره شده مهارتی بخرج داد و بیت المقدس را از سلطان مصر پس گرفت و در ازای این موهبت میثاق اتحادی با وی گذاشت، اما این سیاست هیاهوئی پدید آورد و جنگ از نودرارض اقدس شعله کشید، چنانکه در 1244 میلادی بیت المقدس باز به دست قوم ترک افتاد و قریب هفتصد سال (تا 1917 میلادی) در دست آنها ماند. جنگ هفتم و هشتم به اقدام سن لوئی پادشاه پرهیزکار فرانسه برپا گردید. جنگ هفتم (1254-1248م.) بر سر تسخیر مصر بود و در آغاز آن دمیاه فتح شد، اما طغیان نیل و نزول بلا و حملۀ مسلمانان دست بهم داده قشون صلیب را به تسلیم مجبور ساخت. سن لوئی فدیۀ گزافی پرداخت تا سرکردگان وی را آزادی بخشیدند و دمیاه را پس داد تا خود او را رها کردند. در جنگ هشتم (1270 میلادی) سن لوئی بر سر تونس رفت، لکن در آنجا مبتلا به طاعون شده درگذشت و جنگ صلیب خاتمه یافت بنابر مناظره ای که در اوان جنگ هشتم صلیب روتبوف شاعر ترتیب داده در آن اوقات از شور مردم فرانسه بسیار کاسته شده بود. مناظره فیمابین هواخواه جنگ صلیب و مخالف او درگرفته است: ’مخالف جنگ: شما میخواهید که من از دارائی چشم بپوشم و نگاهداری فرزندان خود را بعهدۀ سگها بگذارم ؟ من گمان نمیکنم که خداوند به این امر راضی باشد... مرد مؤمن میتواند بی آنکه از جای خود تکان بخورد و دنبال سوانح برود مرضاه خود را بدست آورد و از دارائی خود زندگی کند... من میخواهم در جوار همگنان خود باشم و عمر خود را به آرامی بسر آرم... به سلطان قوم ترک بگوئید که مرااز تهدیدات تو خنده میگیرد. اگر او به دیار ما گذر کند، مزه اش را خواهد چشید، اما من بدیار او نخواهم رفت که او را از آنجا بیرون کنم برای جستجوی خدا چرا باید راهی به این دوری پیمود؟ اگر خدا را مکانی باشدمحققاً در فرانسه است...’. در همین ایام ژوانویل به گوش خود شنید که سرکرده ای به سرکردۀ دیگر چنین گفت: ’وای به حال و روز فرانسه اگر شاه به عزم جنگ صلیب حرکت کند، چون اگر ما متابعت او نکنیم بدست او مجازات خواهیم شد و اگر بکنیم بخواست خداوند، زیرا در این صورت بجهت ترسی که از شاه داریم بجنگ رفته ایم نه برای رضای خدا’. خود ژوانویل با همه اصرار سن لوئی بار دوم بجنگ نرفت. نتایج عمده جنگ صلیب: نتیجه ای که پاپ از جنگ میخواست استخلاص ارض اقدس بود که عاقبت حاصل نگردید. بعلاوه در نتیجۀ این جنگ شالودۀ دومملکت هم در مشرق زمین ریخته شد (مملکت بیت المقدس وامپراطوری لاتن در قسطنطنیه) که هیچیک دوام نیاورد، اما از این جنگ در خود مغرب زمین و بخصوص در فرانسه وآلمان و ایتالیا نتایج بسیار مهم عاید گردید که بعضی اقتصادی بود و پاره ای سیاسی و اجتماعی. نتایج اقتصادی: جنگ صلیب به تجارت دریای مغرب فائده عمده ای رسانید و بر مراودۀ بلاد مغرب و مشرق از راه دریا افزود. حمل قشون صلیب و زوار دریانورد مارسی و ژن و پیز مخصوصاً ونیز را متمول کرد، چنانکه مرتباً سالی دو بار از بنادر مختلفی بحریۀ واقعی بجانب ارض اقدس روان میشد. مادامی که قوم نصاری صاحب اختیار بنادر شام بودند، سوداگران فرانسه و ایتالیا بدان صوب عزیمت کرده، امتعۀ گرانبهای مشرق را میخریدند. نتیجۀ غیرمستقیم جنگ صلیب بسط تجمل و تمدن در مغرب بود، زیرا در آن موقع نواحی مشرق زمین که مسکن قوم عرب و نژاد یونانی بود، از لحاظ پیشرفت و تکمیل مدنیت بر نواحی مغرب پیشی داشت. چنانکه قشون صلیب از دیدارآثار تجمل شیفته شد و استعمال فرش، آئینه، اثاث البیت زیبا، اسلحۀ ظریف، اقمشۀ فاخر، پارچۀ ابریشمی، حریر، پرنیان و مخمل و غیره همه در اوان جنگ صلیب و در نتیجۀ آن جنگ رایج و متداول شد، اما اگر بخواهیم آنچه را که مغرب زمین در امر علم، هنر، زراعت و صناعت از مشرق کسب کرده است به برکت جنگ صلیب بدانیم راه مبالغه رفته ایم، زیرا پرتو مدنیت عرب از جانب اسپانیا و سیسیل نیز مانند مصر و شام نفوذ میکرد و به این لحاظ نمیتوان بیقین گفت که مثلاً بعضی از اختراعات چین از کدام راه و از چه زمان در اروپای غربی رواج یافته است، از قبیل کاغذی که با کهنه میساختند و از سدۀ دوازدهم به بعد در فرانسه معمول شده و قطب نما که در سدۀ یازدهم و قبل از جنگ اول صلیب در دریای مغرب به کار میرفته است. نتایج سیاسی و اجتماعی: مهمترین نتیجۀ اجتماعی جنگ صلیب آن بود که مؤید زوال قدرت ارباب ملک گردید، زیرا عده بیشماری از ایشان در خلال جنگها مردند و آنها هم که جان بدر بردند، یا لاشی ٔ محض شدند یا به فقر و مسکنت درافتادند. قشون صلیب میبایستی از خود خرج کند و به این لحاظ هر سرکرده برای تدارک اسلحه وسیورسات خود و کسان و دواب خویش احتیاج به مقدار زیادی نقدینه داشت و به این جهت قسمتی از املاک خود را میفروخت یا رهن میگذاشت. همه به امید غنا رفتند، لکن هر کدام که برگشتند بی چیز بودند و جز فروش و رهن مجدد چاره نداشتند. این نکبت و زوال قدرت ارباب ملک به حال پادشاهان و دولتخواهان و بالخاصه اهالی بلاد و قصبات که به ازای وجه نقد، آزادی خود را میخریدند بسیار نافع افتاد. از این گذشته مردم فرانسه را در نتیجۀ جنگ صلیب نفوذ سیاسی و تجارتی مهمی در مشرق زمین مسلم آمد که در ظرف قرون متمادی باقی ماند و شأنی که هنوز هم زائل نشده است. بقدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق کلیۀ مردم مغرب را فرنگی میخوانند که مأخوذ از کلمه فرانک میباشد. زبان فرانسه در شام، قبرس، ارمنستان و مره متداول شد و حتی امروز هم در شام با وجود مجاهدت سایر ملل از انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و روسی این زبان همیشه از سایر السنۀ فرنگی رایجتر و در حکم لسان ثانوی بومیهاست. نویسندگان فرانسوی معتقدند که اگر مردم فرانسه چند صدباب مدرسه در مشرق نزدیک احداث کرده، دائر نگاه میدارند برای این است که تفوق خود را در آنجا حفظ کنند و این تفوق را سنتی میدانند که از زمان جنگ صلیب شروع شده و دوام آن هم به حال رواج صنعت و تجارتشان مفید است و هم به حال عظمت خارجی مملکتشان (تاریخ قرون وسطی آلبر ماله صص 217-239)
جنگهای صلیبی، نام جنگهائی که در قرن یازدهم میلادی بین مسلمانان و مسیحیان درگرفت و چون همه مسیحیان از ملت های مختلف در این جنگ شرکت داشتند، آنرا جنگ صلیبی می نامند. آلبرماله مورخ مشهور درباره این جنگ و علل و نتایج آن چنین می نگارد: جنگ های صلیب به اردوکشیهائی که اقوام نصارای اروپای غربی در طی مائۀ یازدهم، دوازدهم و سیزدهم کرده اند اطلاق میشود و مقصود از این اردوکشیها نجات بیت المقدس و تربت عیسی از دست مسلمانان بوده. مناسبت کلمه صلیبی این بود که هرکس عازم این جنگ میشد بر شانۀ راست صلیبی از پارچۀ سرخ میدوخت. در جنگهای اول صلیب تمیز نژاد، اقوام، دول و ممالک برخاست و فرانسوی و آلمانی و ایتالیایی همه به نام امت عیسی قوم واحد تشکیل میدادند، به این لحاظ جنگهای صلیب را جنگ خارجی نصاری نام نهاده اند. جز در جنگ پنجم و ششم ملت فرانسه در کلیۀ جنگهای صلیب مقام اول را حائز بود از آنجا که جنگ اول صلیب را یکی از وعاظ فرانسه برانگیخت و عمده اردو نیز ازآن مملکت به راه افتاده و برای رضای خدا به جنگ رفت. گیبردونوژان این جنگها را کار خدا میداند که بدست فرانسویان انجام یافته است. جنگهای صلیب سکنه و ثروت را بوضع شگفت آوری جابجا کرد و ملل اروپای غربی را با امپراطوری یونانی و بیزانس و مسلمانان مشرق زمین آشنا نمود. از این حیث جنگهای صلیب اهمیت بزرگ سیاسی دارد و در بسط تمدن و فرهنگ بسیار مؤثر بوده است. علل عمومی جنگهای صلیب: علت مستقیم جنگهای صلیب ظهور سلاجقه بود. سلاجقه که شاخه ای از قوم ترک و نژاد زرد بودند اصلاً از ترکستان برخاسته، اسلام آوردند و در طی سدۀ یازدهم به مملکت عظیم عرب تاخته و سپس به امپراطوری یونانی حمله آورده و تقریباً تمام آسیای صغیر را گرفتند و حتی نیسه را هم که در جوار دریای مرمره بود قبضه کرده، قسطنطنیه و اروپا را تهدید کردند، این بود که میشل امپراطور قسطنطنیه در 1073 میلادی از پاپ گرگو آر هفتم استمداد طلبید. پنج سال بعد قوم ترک بیت المقدس را گرفت (1078 میلادی). بیش از چهار قرن بودکه بیت المقدس در دست عرب بود (از 636 میلادی) اما عرب که با دیدۀ تقدس به آن شهر می نگریست، تربت عیسی و کلیسایی را که امپراطوران یونانی در جوار آن ساخته بودند و در نظر نصاری عزیز بود بحرمت میداشت و حتی هارون الرشید که یکی از اجلۀ خلفای عرب بود، اجازه داد که مقالید تربت عیسی را به خدمت شارلمانی بفرستند. خلاصه آنکه عرب همواره به رفق و مدارا رفتار میکرد و مانع زیارت اماکن مقدسه نمیشد و عده زوار در مائۀ یازدهم روزافزون بود، لکن قوم متعصب ترک بر خلاف عرب دست به کار آزار و اعتساف گردیده به شکنجۀ زوار پرداخت تا آنجا که نصاری نتوانستند به ارض اقدس روند و به تربت عیسی (ع) جبهه سایند. ایمان: اعتقاد امت نصاری بر این بود که هر کس تربت عیسی (ع) را زیارت کند یادر راه او صدمه ببیند استخوان سبک کرده پس از مرگ به بهشت جاودان میرود. بنابراین پیداست که سخت گیری سلاجقه چه اثری در اذهان عامه کرد. امت نصاری بستن در بیت المقدس را با بستن در بهشت به یک چشم می نگریست و شهادت در راه عیسی را با خریدن صواب اخروی یکسان میدانست. علیهذا سبب عمده جنگهای صلیب رسوخ ایمان نصاری بود تا آنجا که اگر کسی هم اهل جنگ نبود به راه افتاد، چنانکه گیبردونوژان در ضمن شرح جنگ اول مینویسد: ’اطفال و پیرزنان و پیرمردان که عازم شدند البته بخوبی میدانستند که از جنگ عاجزند، لکن امیدوار بودند به شهادت برسند و به جنگیان میگفتند: ’شما که رشید ونیرومندید جنگ خواهید کرد اما، ما مثل عیسی عقوبت میکشیم. و بهشت را میگیریم’. علل دیگر جنگهای صلیب: ظهور قوم ترک در بیت المقدس و تعصب امت عیسی باعث اشتعال نائرۀ حرب گردید اما عللی هم که در همان عصر سواران جنگی فرانسه را به اسپانیا و ایتالیا میکشانید از اسباب موجبۀ جنگ شمرده میشد، مانند: شوق مردم به گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و اشتیاق آنها به حوادث تازه و شور محاربه و امید کسب تمول در مشرق زمین که در آن ازمنه به ثروت مشهور بود، بسیاری به ارض اقدس نرفتند جز به همان نظر که امروز مهاجرین آلمان و ایتالیا و انگلیس به اتازونی، برزیل آرژانتین رو می آورند تا ملکی بدست آورند و براحتی گذران کنند. این وضع در دورۀجنگهای صلیب برای فرانسه پیش آمده بود، چنانکه سرکردگان راه می افتادند تا امارتی را بدست کنند و رعایا به این امید میرفتند تا قطعۀ خاکی تحصیل کرده به آزادی روزگار بگذارند. از اینها گذشته، حوادثی هم در مغرب زمین بروز کرد که ممد جنگ صلیب گردید. قوم نصاری در ظرف چند قرن با مسلمانان در زد و خورد بود تا اسپانیا را از آنها بستاند، لکن در 1086 میلادی طایفه ای مسلمان معروف به المرابطین از آفریقا به اسپانیا آمد ودر زلاقه شکست سختی به نصاری داده، ممالک آنها را فراگرفت و به انقراضشان تهدید کرد. برای نجات تربت عیسی و جلوگیری از هجوم مسلمانان در 1095 میلادی پاپ اوربن دوم مصمم شد امت نصاری رادعوت کند که اسلحه بردارند و با مسلمانان درآویزند. جنگ اول صلیب: پاپ اوربن دوم که فرانسوی بودمجمعی در کلرمون (اورنی) منعقد نموده، مشغول اصلاح امور اهل علم فرانسه بود. روز 28 نوامبر 1095 میلادی که باید مجمع ختم شود با حضورجمع کثیری از روحانیون و امنای دین و سرکردگان مرکزو جنوب فرانسه شرحی از صدمات زوار ارض اقدس بیان کرده، امت نصاری را دعوت نمود که اسلحه بردارند و تربت عیسی را نجات دهند و در پایان نطق خود این کلمه را یادآوری کرد ’از خویشتن بگذر، صلیب خود برگیر و دنبال من بیا’ فی الفور حضار صلیبی از پارچه ترتیب داده بشانه دوختند و فریاد برآوردند که ’مشیت خدا چنین بوده است ! مشیت خدا چنین بوده !’ این عمل ’صلیب برگرفتن’نامیده شد. بعد از خاتمۀ مجمع کلرمون پاپ در مرکز و جنوب فرانسه به گردش پرداخته مردم را به جنگ ترغیب میکرد و ضمناً به عموم اساقفه، نامه کرده آنها را دعوت نمود که برای جنگ صلیب به وعظ پردازند و دیگران را نیز به وعظ وادارند. ضمناً وعده داد که هر کس در اردوکشی شرکت کند تمام معاصی و گناهانش بخشیده و آمرزیده خواهد شد و مادامی که اردوکشی خاتمه نیافته، زن و فرزند و دارائیش از تعرض مصون و در امان دیانت خواهد ماند. پطرس ناسک: یکی از یاران پرشور پاپ در شمال فرانسه، راهبی بود اصلاً از حوالی آمین موسوم به پطرس و ملقب به ناسک. راهب مزبور از هر جا گذر کرد شور بزرگی برای جنگ صلیب درانداخت. گیبردونوژان که خود او را دیده در وصفش چنین می آورد: پطرس مردی بود کم جثه و باریک اندام و گندم گون، ریشی بلند وچشمی تند داشت پابرهنه راه میرفت، پیراهنی پشمی در بر میکرد و ردائی باشلِق دار بر دوش میکشید. جز نان تهی نمیخورد فقط گاه کمی ماهی داشت. شراب مطلقاً نمی نوشید... در کردار و گفتارش آیات الهی هویدا بود و مردم موی قاطر سواری او را میکندند که برای تبرک نگاه دارند. اردوی عوام الناس: بنابه روایت گیبردونوژان: ’حکام و سواران جنگی هنوز در باب تدارک سفر رأی میزدند که فقرا به شوق و شعف به تهیه و تدارک پرداختند... همه کس خانه و موستان ومایملک خود را انداخته یا آنها را به ثمن بخس میفروخت و به وجد و سرور عازم میشد آنچه را که میدیدند به کار سفر نمیرود بعجلۀ تمام پول میکردند... فقرا گاو خود را مانند اسب نعل کرده به ارابه می بستند و آذوقه و فرزندان خردسال خود را بر ارابه نهاده از دنبال خود میکشیدند. اطفال خردسال به هر محکمه یا خانه ای که می رسیدند، میپرسیدند: بیت المقدس اینجاست ؟’ هنوز از دعوت اوربن دوم در کلرمون سه ماه نگذشته بود که یک دسته چهل پنجاه هزار نفری از زن و مرد از جا کنده شده به هدایت پطرس ناسک و سواری جنگی موسوم به گوتیۀبینوا به راه افتاد و چون از رود رن گذشت، دستۀ دیگری شبیه بدان از زوار آلمان به وی محلق شد. این عده برای گذران خود هر جا میرسید غارت میکرد و انواع ظلمها را مرتکب میشد. به این جهت اقوام سر راه مانند مجار و سرب و بلغار و یونان سخت برآشفته و امپراطور الکسی کمن آنها را بشتاب تمام از قسطنطنیه به ساحل آسیا روانه نمود، اما همین که این عده به حوالی نیسه رسید، قوم ترک امان نداده همه آنها را هلاک کرد. اردوی سرکردگان: در خلال این احوال قشون صلیب تجهیز یافت. به حکم پاپ، 15 اوت 1095 میلادی روز حرکت اعلام گردید و قرار شد قشون صلیب چهار قسمت شده، هر یک مسیری در پیش گیرد و عاقبت همه در کنار قسطنطنیه بهم برسند. فرانسویان شمالی به هدایت گودفروآ دو بویون والی لرن سفلا و برادرش بودوئن حاکم فلاندر، آلمان و مجارستان را طی کردند. فرانسویان جنوب به هدایت رایمون حاکم تولوز از شمال ایتالیا و کروسی و صربستان و بلغارستان گذشتند. قوم نرمان ایتالیا به فرماندهی تان کرد و بهمون در برندیزی سوار کشتی شده، آلبانی و مقدونیه را پیمودند. فرانسویان ایل دو فرانس به فرمان هوگ دو ورماندوا (برادر پادشاه) و اتین دو بلوا به ایتالیا رفته از دنبال دستۀ سوم روان شدند در این اردوکشی هیچیک از سلاطین شرکت نداشتند، زیرا پاپ فیلیپ اول پادشاه فرانسه و امپراطور هانری چهارم را تکفیر کرده بود. ریاست عالیۀ جنگ صلیب با خود پاپ بود و پاپ آدمار دو مونتی نام، اسقف پوی را به نیابت خود فرستاده بود. قشون صلیب: قشون صلیب چون نزدیک قسطنطنیه شد از کثرت عده مردم شهر را به وحشت آورد، چنانکه آن کمن دختر امپراطور آلکسی مینویسد: ’گوئی تمام اروپا از جا کنده شده است’. شاید عده به دو کرور میرسید، اما احتمال میرودکه بیش از سیصدهزار مرد جنگی در آن جمع نبود قشون صلیب در واقع حکم ملتی را داشت که تماماً به راه افتاده باشند و به اردوی اقوام جاهله نیز که سابقاً به امپراطوری روم میریختند بی شباهت نبود. بسیاری از سواران جنگی زن و فرزند و خدم و حشم و حتی سگها و طیور شکاری خود را آورده بودند. بسیاری از زوار که توانائی جنگ نداشتند به جنگیان ملحق شده بودند تا به این وسیله در امان باشند. ضرر این انبوهی از فائده آن بیشتر بود، زیرا تهیۀ سیورسات را مشکل میکرد و هم دست وپا را میگرفت و چندین بار نزدیک بود، که تمام زحمات را به هدر بدهد. قشون صلیب و امپراطوری بیزانس: امپراطور آلکسی میخواست هرچه زودتر سر قشون صلیب را از سر خود رفع کند، زیرا میترسید که ثروت آن شهر دیگ طمع آنها را بجوش بیاورد، ولی بی میل هم نبود که به دستیاری آنها بلادی را که قوم ترک در آسیا صاحب شده بود بدون خرج پس بگیرد. به این لحاظ بعضی از رؤسا را بطرف خود کشید و از آنها قول گرفت که بلاد آسیای صغیر را به او بدهند، آنگاه وسایل لازمه را بجهت روانه کردن قشون تهیه کرد و سپاهی هم به کمک آنها فرستاد (1098م.). قشون صلیب جلوی نیسه رسیده، آن را محاصره کرد و نزدیک بود آن را بگشایدکه پرچم امپراطوری بر فراز دیوار آن به اهتزاز درآمد و معلوم شد که قشون امپراطور در خفا با ترک قراری داده، تنها وارد شهر شده اند و دروازه را برای قشون صلیب بسته اند. قشون صلیب ناچار بسمت بیت المقدس روانه شده و دو سال در راه ماند، سپاه امپراطور فقط چند نفر راهنما به آنها داد. راهنمایان چندین بار راه را گم کردند و شاید هم در این کار تعمد داشتند. عبور از آسیای صغیر: قشون صلیب به فلات آسیای صغیر قدم گذاشته در دریله (اول اوت 1097 میلادی) قشون ترک را شکست داد و پیش رفت در تابستان که آسمان لکه ابر ندارد و خورشید مانند کورۀ آتشی می تابد گرمای فلات تحمل ناپذیر است. زمین سوخته و بی علف مانده و آب هم وجود ندارد. قشون صلیب بمناسبت جوشن سنگین خود به مصیبت عظیمی گرفتار شده بود که مردم دسته دسته میمردند و قشون ترک نیز بر اسبهای سبک و تندرو نشسته مدام به جناحین اردو حمله می آورد. فوشه دو شارتر مینویسد: ’پرطاقت ترین مردم روی شن دراز میکشید و سطح سوزان خاک رامیکاوید تا بلکه زیر آن زمین نمناکی بیابد و لب خشکیدۀ خود را بر آن بگذارد. دواب هم بی تاب گردیدند’. مخصوصاً بسیاری از اسبها تلف شد. گیوم دو تیر مینویسد: ’چون اسب نبود ما بنۀخود را بر گوسفند، بز، خوک و سگ بار میکردیم، چنانکه هم جای خنده بود و هم جای گریه. چندین نفر از سواران جنگی چون اسب نداشتند گاو سوار شدند. سربازان فرانسوی که در مائه نوزدهم برای تسخیر الجزیره رفته بودند بواسطه اسلحۀ سنگین و لباس ضخیم خود در جنگ با سواران عرب صدمۀ بسیار دیدند و از این جا میتوان پی برد که در [آن] عهد قشون صلیب چه کشیدند’. قشون صلیب در شام: قشون صلیب بزحمت هرچه تمام جبال توروس را که در بلندی با پیرنه همسری مینمود و بساحل شام منتهی میشد پیمود. در اینجا شهر انطاکیه که قلعه ای بود در کنار کوه و چهارصد برج در اطراف آن جای داشت راه را بر آنها سد کرد. قشون صلیب به محاصرۀ انطاکیه پرداخته، هشت ماه در آنجا معطل شد و چیزی نمانده بود که بکلی نابود شود، زیرا قشون ترک از خارج رسیده آنها را میان دو آتش گرفت، لکن در این موقع بهمون نرمان که از کلیۀ رؤسای قشون کاری تر و مدبرتر بود، یکی از برجهای قلعه را بحیله گرفت (6 ژوئن 1098 میلادی) و قشون را در آن پناه داد. قشون ترک برج را محاصره کرده، قحطی شدیدی در قشون صلیب براه افتاد،بطوری که حیوانات را تمام کردند و از لاعلاجی به خوردن چرم و علف و گوشت کسانی که در محاربات جزئی از قشون ترک می افتادند پرداختند. رؤسا قطع امید کردند و بسیاری درصدد فرار برآمدند، اما سربازان و زوار به پیشرفت نهائی امیدوار بودند و عزم زیارت بیت المقدس را استوار داشتند. در نمازخانه ای نیزه ای بدست آمد و گفته شد آن نیزه همان است که به پهلوی عیسی فروبرده بودند. پیدا شدن این نیزه شوری در قشون انداخت، چنانکه یورش آوردند و با اینکه در نتیجۀ گرسنگی قواشان تحلیل رفته بود قشون ترک را پاشیدند و رو براه نهادند. تصرف بیت المقدس: قشون صلیب در 6 ژوئن 1099 میلادی یعنی سه سال بعد از تاریخ حرکت عاقبت الامر چشمش به بیت المقدس افتاد تا آنجا که بعضی از آنها از وجد و سرور قالب تهی کردند در این موقع از قشون صلیب بسیار کاسته شده و بیش از چهل هزار نفر نمانده بود. قشون صلیب دست به کار محاصره شد، اما شهر استحکامات معتبر و ساخلوی کافی داشت و چاههای اطراف نیز بدست مسلمانان خراب شده بود، چنانکه باز عطش آنها را به هلاکت تهدید میکرد. این بود که درصدد برآمدند دیوانه وار اقدامی مردانه کنند، لذا روز 15 ژوئیه 1099 میلادی در ساعت سه که موقع مرگ عیسی بود، حمله آوردند و برجی چوبی را بر غلطک سوار کرده بسمت بارۀ شهر بردند. و از فراز برج پلی به دیوار شهر کشیده قسمی از بارۀ شهر را بتصرف آوردند، سپس یکی از دروازه ها را گرفته دسته دسته وارد شهر شدند و خونریزی سختی برپا کردند گود فروآ دو بویون به پاپ نوشت: ’اگر میخواهید بدانید با دشمنانی که در بیت المقدس بدست ما افتادند چه معامله شد همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد در لجه ای از خون مسلمانان میتاختند و خون تا زانوی مرکب میرسید’. عموم روایات بر قتل عام شهادت میدهد: ’تقریباً ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هرکس در آنجا راه میرفت تا بند پایش را خون میگرفت ازمسلمانان هیچ کس جان نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند...’. پس از کشتار نوبت به غارت رسید ’کسان ما چون از خونریزی سیر شدند به خانه ها ریختند و هرچه به دستشان افتاد ضبط کردند. هر کس (چه فقیر و چه غنی) به هر جا وارد میشد آن را ملک طلق خود میدانست... و این رسم چنان ساری بود که گوئی قانونی است که باید موبه مو رعایت شود’. تشکیل مملکت لاتن در بیت المقدس: بعد از غلبه تشکیلاتی لازم بود که موجب بقای امر بشود و تربت عیسی را از مسلمانان در امان بدارد به این لحاظ در بیت المقدس مملکتی تشکیل دادند و تاج سلطنت را به گودفروآ دو بویون تکلیف کردند. این مرد بواسطۀ شجاعت و سادگی اطوار و ملاطفت و میانه روی خود بیشتر از هر کس محبوب قشون بود، اما به حکم فروتنی عنوان پادشاهی را رد کرده، گفت: در شهری که عیسی تاجی از خار بر سر داشته عنوان ’موکل تربت مقدس’ بجهت من کافی است. مملکت بیت المقدس شامل فلسطین بود، لکن اماراتی هم که چندین نفر از رؤسای قشون صلیب مسخر کردند بر آن افزوده شد، از قبیل: امارات اِدس که بودوئن حاکم فلاندر گرفت و انطاکیه که بهمون متصرف شد و طرابلس که از آن رایمون حاکم تونور بود. وضع حکومت ارباب ملک مغرب با کلیۀ خصوصیات آن در این نواحی جایگیر شده، هر قسمت از خاک به تیول به کسی واگذار گردید. حقوق و تکالیف هر کس از سوار جنگی و مردم بلاد و قصبات به رسم حکومت ارباب ملک مقرر شد و رسوم مزبور عاقبت تدوین شده بصورت مجموعۀ قوانینی که نظام فلسطین بر آن میگشت درآمده، کسانی که در بیت المقدس قرار یافتند خیلی زود با وطن جدید خود آشنا شده هم آداب و رسوم محل را پذیرفتندو هم سبک زندگانی و پوشاک مردم آنرا. فوشه دو شارترکه از امنای دین و در موکب بودوئن بود، می نویسد: ’ما که از مغرب بودیم بصورت مردم مشرق درآمده ایم... وطن خود را فراموش کرده ایم. بسیاری از ما مولد خود را نمیدانند و از آن یاد نمی کنند. یکی خانه و خدم دارد، چنانکه گوئی آنها را به ارث دارا شده، دیگری بجای اینکه از هموطنان خود زن بخواهد یکی از اهل شام (ارمنی) یا عرب نصرانی را بزنی خواسته... بهمه زبان تکلم میکنند و گفتۀ آنها را هم میفهمند... اکنون که مشرق تا این درجه به حال ما مساعد میباشد برگشتن بمغرب چه ضرور است ؟’ فرق مذهبی و نظامی: برای دفاع فلسطین سه فرقه تشکیل یافت که اعضای آن وظیفۀ راهب و سرباز هر دو را داشتند: فرقۀ سن ژان بیت المقدس یا میهمان نوازان، فرقۀ پاسبانان معبد و فرقۀ سواران آلمان. اعضای این فرقه مکلف بودند که مانند رهبانان مغرب زمین بتقوی و ریاضت بپردازند و علاوه بر این به فن حرب نیز مشغول باشند، برای حرب نیز نظامات سختی مقرر شده بود، مثلاً اعضای فرقۀ ’پاسبانان معبد’ هیچگاه نباید از جنگ شانه خالی کنند ولو اینکه یک نفر باشند از این گذشته هیچوقت نباید بدشمن تسلیم شوند. ملبوس این مردم راهب و سرباز، جنبۀ دوگانه آنها را آشکار مینمود به این معنی که اسلحۀ سواران جنگی را می آویختند و بر روی آن لبادۀ بلند راهب را میکشیدند. لبادۀ میهمان نوازان مشکی بود با صلیب سفیدی در روی سینه، لبادۀ پاسبان معبد سفید بود و صلیبی قرمز داشت. قشون دائم فلسطین مرکب از اعضای فِرَق سابق الذکر بود. فرقۀ میهمان نوازان در سال تصرف بیت المقدس ایجاد شد تا زوار را جا و طبیب و منزل بدهد و پرستاری و ملازمت نماید، اما تأسیس فرقۀ پاسبانان معبد از مآثر 1119 میلادی میباشد. این دو فرقه که مؤسسین آن فرانسوی بودند بسرعت توسعه یافت و در تمام ممالک اروپای نصرانی صاحب علاقه شد، چنانکه فرقۀ پاسبانان معبد حتی در پاریس دارای ارگ حقیقی گردید. اما فرقۀ سواران آلمان در اواخر مائۀدوازدهم (1197م.) تشکیل شد و بزودی به پروس انتقال یافت تا با اقوام مشرک مبارزه کند. جنگهای دیگر صلیب: امپراطوری لاتن در مشرق زمین: عادت بر این جاری شده است که جنگهای صلیب را مشتمل بر هشت جنگ بدانند، در صورتی که درواقع و نفس الامر عده این اردوکشیها از این مقدار متجاوز است، مثلاً هنگامی که بهمون اسیر ترک شد (در 1100 میلادی) قشونی به کمک او حرکت کرده در آسیای صغیر منکوب و بکلی منهزم شد (1101م.) ولی با این وجود جنگ دوم صلیب به اردوکشی اطلاق میشود که در سال 1147 میلادی به پیشنهاد لوئی هفتم پادشاه فرانسه اتفاق افتاد و منجر به شکست بزرگ فرانسویان مشرق و تصرف اِدِس بدست ترک گردید (1144 میلادی). آنگاه لوئی هفتم و کنراد سوم امپراطور آلمان خود ریاست اردو را بعهده گرفتند، اما قشون فرانسه و آلمان توافق نظر حاصل نکردند و به این لحاظ مصیبت تازه ای دررسید تا آنجا که کنراد و لوئی هفتم تنها به مملکت خود برگشتند. از دست رفتن بیت المقدس: طولی نکشید که مملکت لاتن را موقع تاریکی فرارسید، بخصوص بعد از اینکه سلطان صلاح الدین، شام و مصر هر دو را متصرف شد. سلطان صلاح الدین در تقوی و رشادت و سخا نظیر مشهورترین خلفای عرب است. در 1187 میلادی محاربه سختی در نزدیکی طبریه درگرفت. قشون صلیب که از عطش تن به مرگ داده و از دود خار و خاشاک بیابان که مسلمانان آتش زده بودند، سینه شان تنگی کرده جایی را نمیدیدند بکلی بهزیمت رفتند. پادشاه بیت المقدس گوی دو لوزینیان بدست دشمن افتاد، صلاح الدین تقریباً تمام قلمرو مملکت لاتن را در فلسطین زیر نگین آورد و بعد از چند روز محاصره بیت المقدس را نیز ناچار به تسلیم کرد (2 اکتبر 1187 میلادی). جنگ سوم صلیب: این مصائب باعث شد که جنگ سوم صلیب دربگیرد و امپراطور فردریک بار بروس و پادشاه فرانسه فیلیپ اگوست و پادشاه انگلیس ریشار کور دو لیون عازم جنگ شوند. فردریک با قشون صلیب آلمان پیش از سایرین به آسیای صغیر رسیده، قشون ترک را در قونیه شکست داد و از توروس گذشته در ساحل قره سو (سیدنوس) اردو زد. پس از صرف غذا به شست و شو پرداخته بود که نزله ای بر وی عارض شد و در آب ناپدید گردید. بقیۀ قشون او در برابر عکا به قشون فرانسه و انگلیس ملحق شد. فیلیپ اگوست از ژن و ریشار کور دولیون از مارسی حرکت کرده به سیسیل رفتند (1190 میلادی) واز آنجا به عکا آمدند. در این بین ریشار جزیره قبرس را نیز تسخیر کرد. دو پادشاه در کنار عکا اردو زدند و در آن موقع متجاوز از یک سال بود که آن شهر از دریا و خشکی محصور بود و چنانکه میگویند در آن محل 9 جنگ بزرگ و بیش از صد محاربه اتفاق افتاد. صلاح الدین هرچه سعی کرد نتوانست شهر را از محاصره بیرون بیاورد، اما قشون صلیب هم نتوانست برج و بارۀ شهر را بشکند عاقبت گرسنگی ساخلوی مسلمانان را وادار کرد که در ژوئیه 1191 میلادی تسلیم شوند. در این موقع فیلیپ اگوست دست از جنگ کشیده به فرانسه برگشت، لکن ریشار کور دو لیون دو سال دیگر در ارض اقدس مانده آثاری از خود بروز داد، چنانکه دشمنان وی از شجاعت او تمجید میکردند و از درندگیش به وحشت می افتادند، مثلاً یک بار 2600 نفر اسیر را سر برید، زیرا فدیۀ آنها سر موقع نرسیده بود، اما بالاخره نتوانست به بیت المقدس برسد و آن شهر در دست مسلمانان ماند و قلمرو مملکت لاتن منحصر به فینیقیه قدیم گردید و عکا پایتخت آن شد. این شهر تا صد سال دیگر، یعنی تا 1291 میلادی در دست نصاری باقی ماند. مشخصات جنگ سوم صلیب: جنگ سوم صلیب دارای مشخصاتی چند است از جمله قلت ازدحام مردم در اردو و جدائی زوار از سرباز به این لحاظ جنبۀ نظامی این جنگ بر جنبۀ مذهبی آن میچربید. در این جنگ قشون فرانسه و انگلیس به عزم تسخیر فلسطین راه دریای مغرب را پیش گرفتند و به این ترتیب از طی مسافات بعیدۀ اروپا و آسیای صغیر و کشمکش با اقوام سر راه رهائی یافتند، چون طریق دریا امن تر و کوتاه تر بود، از آن پس قشون صلیب همه از آن سو به راه افتادند. علاوه بر این جنگ مسلمان و نصاری سختی خود را از دست داده و بغض مذهبی تسکین یافته بود. دو حریف که در رشادت پای کمی از هم نداشتند، احترام یکدیگر را نگاه میداشتند و چون محاربه بسر میرسیدبا هم به ادب رفتار می کردند. بعد از جنگ طبریه سلطان صلاح الدین اسیر خویش گوی دو لوزینیان را رخصت داد که در کنار وی بنشیند و امر کرد به او شراب بپیمایند. در موقع محاصره عکا سلطان صلاح الدین و ریشار کور دو لیون تحف و هدایا بجهت یکدیگر فرستادند و ریشار با برادر صلاح الدین عهد مودت بست و حتی خیال داشت خواهر خود را به او بدهد و در این باب گفتگو نیز کردند، لکن چون ریشار به تکفیر تهدید شد مطلب عقیم ماند. جنگ چهارم صلیب: جنگ چهارم صلیب در واقع دنبالۀ جنگ سوم بود که تقریباً پنج سال بعد از مراجعت ریشار، پاپ اینوسان سوم آنرا برانگیخت (1198 میلادی) و سال بعد از این مقدمه در حین مسابقۀ جنگی که به دعوت حاکم شامپانی برپا شده بود، حضار صلیب برگرفتند و بسیاری از سواران جنگی شمال و مشرق فرانسه هم به ایشان تأسی جستند، اما پادشاهان فرانسه وانگلیس چون با هم درآویخته بودند در جنگ صلیب شرکت نکردند. جنگ چهارم نیز مانند جنگ اول اردوکشی سرکردگان بود. حاکم شامپانی را به ریاست برداشتند و بعد ازمرگ اوبنیفاس دو مون فرا نامی را از سرکردگان پیمون بجای او نشاندند. پاپ قشون صلیب را بر آن داشت که به مصر حمله کند، زیرا مصر مرکز قدرت مسلمانان شمرده میشد و چون در آن خطه بر ایشان دست می یافتند مسلمانان را یارای نگاهداری فلسطین و شام نمی ماند. قشون صلیب و مردم ونیز: قشون صلیب برای انجام این خیال محتاج به کشتی بود و در آن ایام مهمترین بحریۀ دریای مغرب را مردم ونیز در دست داشتند به این لحاظ قشون، جمعی را به ونیز فرستاد که در باب کرایۀ کشتی گفتگو کند. از جملۀ نمایندگان ویل آردوئن نامی از اهل شامیانی بود که بعدها تاریخ جنگ صلیب را نوشت. مردم ونیز بر عهده گرفتند که در ازای 85هزار مارک (که به پول امروز تقریباً بیست میلیون میشود) قریب چهارده هزار سوار و بیست هزار پیاده را به مصر برسانند و تمام مبلغ را نیز پیش خواستند. علاوه بر این، قرار شد که استعداد مردم ونیز هم به قشون صلیب ملحق شود. بدین ترتیب متحدین در تسخیر و غنیمت شریک شدند. قشون صلیب درونیز گرد آمد، لکن از آنجا که پرداخت تمام وجه مقررمقدور نبود مردم ونیز موقع را مناسب دیده، گفتند: هرگاه قبل از حرکت در تصرف بندر زارا واقع در کنار دریای آدریاتیک مددی به ما برسانید از باقی بدهی شما میگذریم. مردم بند زارا نصرانی بودند، لکن رقابت این دو شهر این پیشنهاد را موجب گردید و گذشته از این شاید مردم ونیز به لحاظ مصالح تجارت خود بی میل نبودند که حملۀ به مصر موقوف شود. بالجمله رؤسای اردو پیشنهاد را پسندیدند و بندر زارا مسخر و تالان شد. قشون صلیب در قسطنطنیه: در این اثنا شاهزاده ای از رومیهالصغری موسوم به آلکسی و فرزند ایساک لانژ امپراطور مخلوع قسطنطنیه سر رسید (1195 میلادی). آلکسی برای استرداد حق پدر از قشون صلیب مدد خواست و ضمناً وعده داد که در صورت انجام آرزو مبلغ هنگفتی نقداً تقدیم کرده و کلیۀ قوای دولت را نیز برای جنگ با مسلمانان به اختیار قشون صلیب بگذارد. بر حسب ظاهر امر جنگ صلیب ترک نمیشد، بلکه فقط راه اندکی منحرف میگردید و این مختصر انحراف به تحصیل کمک های مهم ارزش داشت. پاپ اینوسان سوم سخت بر ضد این پیشنهاد برخاست و قشون صلیب و مردم ونیز را به تکفیر تهدید کرد، اما نتیجه نبخشید و قشون رو به قسطنطنیه راه افتاد. هر کس از راه دریا به قسطنطنیه نزدیک شود یکی از زیباترین مناظر دنیا را در برابر خود می بیند، چنانکه اگر امروز هم سیاحی از بزرگترین و متمول ترین بلاد اروپا به آن سو رو بیاورد خواه و ناخواه به تمجید آن میپردازد تا چه رسد به قشون صلیب آن روز که جز کوشک تاریک و بلاد مسکین و محقر فرانسه چیزی ندیده بودند. بنابه روایت ویل آردوئن ’کسانی که قسطنطنیه را ندیده بودند از دیدار آن سیر نمیشدند و چون بارۀ سر به فلک افراشته و برجهای گرداگرد شهر و قصور مزین و کلیساهای رفیعه و عدیده در نظرشان جلوه میکرد و درازاو پهنای شهر که عروس دنیا است مجسم میشد باور نمیکردند که در عالم شهری به آن درجه از تمول رسیده باشد’چون وارد شهر شدند بر حیرتشان افزود، زیرا قسطنطنیه در قرون وسطی حکم پاریس امروز را داشت و از نهصد سال قبل تمول مشرق زمین و شاهکاری هنرنمائی قدیم همه درآنجا جمع آمده بود. تاراج قسطنطنیه: قشون صلیب تقریباً بدون زد و خورد قسطنطنیه را قبضه کرد و آلکسی را تاج بخشید، اما آلکسی در ادای نقدینه بدفعالوقت میگذرانید و ضمناً مردم شهر نیز که چشم دید قشون صلیب (یا به اصطلاح خودشان نژاد لاتن) را نداشتند از او ناراضی بودند. عاقبت نژاد یونانی جنبشی کرده آلکسی را از تخت به زیر آورد و بر ضد قشون صلیب مجهز شده. قشون صلیب که در خارج شهر اردو زده بود کمر به تسخیر آن بست و در 12 آوریل 1204 میلادی شهر را گشوده بغارت داد. بنابه گفتۀ ویل آردوئن: ’غنیمت بدرجه ای رسید که افراد حساب طلا و نقره و ظروف و جواهر و اطلس و حریر و بالاپوش پوست گرفته و خز و سنجاب و البسۀ فاخره را گم کردندو ژو فروآد و ویل آردوئن بحق میگوید که ’از بدو خلقت عالم تاکنون هیچ شهری تا این درجه ثروت نداشته است. هر کس بدلخواه خود جا گرفت و جا برای احدی کم نیامد... از این افتخار و هم از ذوق نعمت خداداده قشون صلیب در پوست نمیگنجید، زیرا کسانی که به فقر و مسکنت میگذراندند به عز و غنا رسیدند’. در تاراج قسطنطنیه قشون مانند اقوام جاهله معامله کرد، مثلاً مرمرها راخرد نمود، آثار مستظرفه را شکست تا سیم و زر و احجار کریمه آن را ببرد. مجسمه های مفرغی را که شاهکاری هنرنمائی قدیم بود ذوب کرد تا پول از آن سکه کند. از آثار متبرکه و ظریفه ای که بعد از غارت 1204 میلادی از قسطنطنیه آوردند امروز هم در ونیز و بعضی دیگر از بلاد مغرب دیده میشود. موجبات تاراج قسطنطنیه نه چنان بودکه تاراج قسطنطنیه را تنها طمع قشون بینوای صلیب باعث آمده باشد، بلکه نژاد یونانی و نژاد لاتن از قدیم چشم دید یکدیگر را نداشتند، به این معنی که نژاد یونانی نژاد لاتن را جاهل حساب میکرد و نژاد لاتن، نژاد یونانی را به نامردی و تبه کاری و خیانت نسبت میداد، چنانکه از معامله آنها در جنگ اول صلیب و رفتارشان باکنراد و فردریک بار بروس در جنگ دوم و سوم واضح بود. بعلاوه بیست سال قبل از این واقعه (1182 میلادی) عوام الناس یونانی قسمتی از نژاد لاتن را که در قسطنطنیه نشسته بودند قتل عام کرده، مرضی ̍ را در مریضخانه ها سر بریده و چندین هزار زن و بچه را به غلامی به مسلمانان آسیا فروخته بودند. از این گذشته نژاد یونانی و لاتن را بغض مذهبی نیز ممد خصومت بود، زیرا نژاد یونانی از حوزۀ دیانت روم جدا شده و هر یک دیگری را به ارتداد متهم مینمود. قشون صلیب در موقع تصرف قسطنطنیه خود را مجاهد وحدت دیانت میدانست و شهر را بمناسبت عصیانی که به پاپ میورزید مستحق تاراج میشمرد. امپراطوری لاتن در قسطنطنیه: قشون صلیب قلمرو امپراطوری بیزانس را فیمابین خود قسمت کرده، شالودۀ امپراطوری لاتن را در قسطنطنیه ریخت و بودوئن والی فلاندر را به امپراطوری برداشت. بنیفاس دومون فرا، را نیز به سلطنت سالونیک و مقدونیه گذاشت و مطیع امپراطور قرار داده، قسمتی از قسطنطنیه و جزء عمده مجمعالجزایر که رویهمرفته این قلمرو امپراطوری را شامل میشد، خاص مردم ونیز گشت. سرکردگان قشون صلیب حاکم آتن و امیر مُره (پلوپونز) و مرزبان تسالی لقب یافتند، اما از اردوکشی مصر و استخلاص بیت المقدس دیگر سخنی به میان نیامد. امپراطوری لاتن قریب نیم قرن طول کشید تا اینکه قوم بلغار از طرف شمال حمله آورده از 1205 میلادی به بعد امپراطور بودوئن را شکست داد و عاقبت او را کشت. خانوادۀ یونانی نژاد هم که پایتخت خود را به نیسه منتقل کرده بود از جانب مشرق تاخت آورد تا اینکه در 1261 میلادی میشل پاله ئولک مجدداً قسطنطنیه را گرفت و امپراطوری لاتن را برافکند. جنگهای اخیر صلیب: از تصرف و تاراج قسطنطنیه بخوبی پیداست که افکار بکلی عوض شده و ایمان مردم سست گردیده بود، بااین وجود باز چندین جنگ صلیب در خلال مائه سیزدهم بوقوع پیوست، لکن در این جنگها (جز جنگ ششم) شکست همواره نصیب ملت نصاری بود. در جنگ پنجم صلیب (1221-1217م.) پادشاه مجارستان اردوئی به مصر کشید و قشون وی اغلب از اهالی آلمان و قوم مجار بودند، اما بمصیبت سختی دچار شدند. جنگ ششم (1229-1228 میلادی) را این خصوصیت حاصل آمد که پاپ سردار قشون صلیب، یعنی امپراطور فردریک دوم را تکفیر کرده بود. علیهذا امپراطور عوض اینکه با مسلمانان بجنگد با ایشان وارد مذاکره شده مهارتی بخرج داد و بیت المقدس را از سلطان مصر پس گرفت و در ازای این موهبت میثاق اتحادی با وی گذاشت، اما این سیاست هیاهوئی پدید آورد و جنگ از نودرارض اقدس شعله کشید، چنانکه در 1244 میلادی بیت المقدس باز به دست قوم ترک افتاد و قریب هفتصد سال (تا 1917 میلادی) در دست آنها ماند. جنگ هفتم و هشتم به اقدام سن لوئی پادشاه پرهیزکار فرانسه برپا گردید. جنگ هفتم (1254-1248م.) بر سر تسخیر مصر بود و در آغاز آن دمیاه فتح شد، اما طغیان نیل و نزول بلا و حملۀ مسلمانان دست بهم داده قشون صلیب را به تسلیم مجبور ساخت. سن لوئی فدیۀ گزافی پرداخت تا سرکردگان وی را آزادی بخشیدند و دمیاه را پس داد تا خود او را رها کردند. در جنگ هشتم (1270 میلادی) سن لوئی بر سر تونس رفت، لکن در آنجا مبتلا به طاعون شده درگذشت و جنگ صلیب خاتمه یافت بنابر مناظره ای که در اوان جنگ هشتم صلیب روتبوف شاعر ترتیب داده در آن اوقات از شور مردم فرانسه بسیار کاسته شده بود. مناظره فیمابین هواخواه جنگ صلیب و مخالف او درگرفته است: ’مخالف جنگ: شما میخواهید که من از دارائی چشم بپوشم و نگاهداری فرزندان خود را بعهدۀ سگها بگذارم ؟ من گمان نمیکنم که خداوند به این امر راضی باشد... مرد مؤمن میتواند بی آنکه از جای خود تکان بخورد و دنبال سوانح برود مرضاه خود را بدست آورد و از دارائی خود زندگی کند... من میخواهم در جوار همگنان خود باشم و عمر خود را به آرامی بسر آرم... به سلطان قوم ترک بگوئید که مرااز تهدیدات تو خنده میگیرد. اگر او به دیار ما گذر کند، مزه اش را خواهد چشید، اما من بدیار او نخواهم رفت که او را از آنجا بیرون کنم برای جستجوی خدا چرا باید راهی به این دوری پیمود؟ اگر خدا را مکانی باشدمحققاً در فرانسه است...’. در همین ایام ژوانویل به گوش خود شنید که سرکرده ای به سرکردۀ دیگر چنین گفت: ’وای به حال و روز فرانسه اگر شاه به عزم جنگ صلیب حرکت کند، چون اگر ما متابعت او نکنیم بدست او مجازات خواهیم شد و اگر بکنیم بخواست خداوند، زیرا در این صورت بجهت ترسی که از شاه داریم بجنگ رفته ایم نه برای رضای خدا’. خود ژوانویل با همه اصرار سن لوئی بار دوم بجنگ نرفت. نتایج عمده جنگ صلیب: نتیجه ای که پاپ از جنگ میخواست استخلاص ارض اقدس بود که عاقبت حاصل نگردید. بعلاوه در نتیجۀ این جنگ شالودۀ دومملکت هم در مشرق زمین ریخته شد (مملکت بیت المقدس وامپراطوری لاتن در قسطنطنیه) که هیچیک دوام نیاورد، اما از این جنگ در خود مغرب زمین و بخصوص در فرانسه وآلمان و ایتالیا نتایج بسیار مهم عاید گردید که بعضی اقتصادی بود و پاره ای سیاسی و اجتماعی. نتایج اقتصادی: جنگ صلیب به تجارت دریای مغرب فائده عمده ای رسانید و بر مراودۀ بلاد مغرب و مشرق از راه دریا افزود. حمل قشون صلیب و زوار دریانورد مارسی و ژن و پیز مخصوصاً ونیز را متمول کرد، چنانکه مرتباً سالی دو بار از بنادر مختلفی بحریۀ واقعی بجانب ارض اقدس روان میشد. مادامی که قوم نصاری صاحب اختیار بنادر شام بودند، سوداگران فرانسه و ایتالیا بدان صوب عزیمت کرده، امتعۀ گرانبهای مشرق را میخریدند. نتیجۀ غیرمستقیم جنگ صلیب بسط تجمل و تمدن در مغرب بود، زیرا در آن موقع نواحی مشرق زمین که مسکن قوم عرب و نژاد یونانی بود، از لحاظ پیشرفت و تکمیل مدنیت بر نواحی مغرب پیشی داشت. چنانکه قشون صلیب از دیدارآثار تجمل شیفته شد و استعمال فرش، آئینه، اثاث البیت زیبا، اسلحۀ ظریف، اقمشۀ فاخر، پارچۀ ابریشمی، حریر، پرنیان و مخمل و غیره همه در اوان جنگ صلیب و در نتیجۀ آن جنگ رایج و متداول شد، اما اگر بخواهیم آنچه را که مغرب زمین در امر علم، هنر، زراعت و صناعت از مشرق کسب کرده است به برکت جنگ صلیب بدانیم راه مبالغه رفته ایم، زیرا پرتو مدنیت عرب از جانب اسپانیا و سیسیل نیز مانند مصر و شام نفوذ میکرد و به این لحاظ نمیتوان بیقین گفت که مثلاً بعضی از اختراعات چین از کدام راه و از چه زمان در اروپای غربی رواج یافته است، از قبیل کاغذی که با کهنه میساختند و از سدۀ دوازدهم به بعد در فرانسه معمول شده و قطب نما که در سدۀ یازدهم و قبل از جنگ اول صلیب در دریای مغرب به کار میرفته است. نتایج سیاسی و اجتماعی: مهمترین نتیجۀ اجتماعی جنگ صلیب آن بود که مؤید زوال قدرت ارباب ملک گردید، زیرا عده بیشماری از ایشان در خلال جنگها مردند و آنها هم که جان بدر بردند، یا لاشی ٔ محض شدند یا به فقر و مسکنت درافتادند. قشون صلیب میبایستی از خود خرج کند و به این لحاظ هر سرکرده برای تدارک اسلحه وسیورسات خود و کسان و دواب خویش احتیاج به مقدار زیادی نقدینه داشت و به این جهت قسمتی از املاک خود را میفروخت یا رهن میگذاشت. همه به امید غنا رفتند، لکن هر کدام که برگشتند بی چیز بودند و جز فروش و رهن مجدد چاره نداشتند. این نکبت و زوال قدرت ارباب ملک به حال پادشاهان و دولتخواهان و بالخاصه اهالی بلاد و قصبات که به ازای وجه نقد، آزادی خود را میخریدند بسیار نافع افتاد. از این گذشته مردم فرانسه را در نتیجۀ جنگ صلیب نفوذ سیاسی و تجارتی مهمی در مشرق زمین مسلم آمد که در ظرف قرون متمادی باقی ماند و شأنی که هنوز هم زائل نشده است. بقدری فرانسوی به مشرق زمین آمد که هنوز هم ملل مشرق کلیۀ مردم مغرب را فرنگی میخوانند که مأخوذ از کلمه فرانک میباشد. زبان فرانسه در شام، قبرس، ارمنستان و مره متداول شد و حتی امروز هم در شام با وجود مجاهدت سایر ملل از انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و روسی این زبان همیشه از سایر السنۀ فرنگی رایجتر و در حکم لسان ثانوی بومیهاست. نویسندگان فرانسوی معتقدند که اگر مردم فرانسه چند صدباب مدرسه در مشرق نزدیک احداث کرده، دائر نگاه میدارند برای این است که تفوق خود را در آنجا حفظ کنند و این تفوق را سنتی میدانند که از زمان جنگ صلیب شروع شده و دوام آن هم به حال رواج صنعت و تجارتشان مفید است و هم به حال عظمت خارجی مملکتشان (تاریخ قرون وسطی آلبر ماله صص 217-239)
منسوب به صلیب. قوم نصاری. (غیاث اللغات). ترسا. عیسوی. خاج پرست. زناردار، بشکل صلیب. مانند صلیب: صلیبی دو گیسوی مشکین کمند در آن مهره آورده با پیچ و بند. نظامی
منسوب به صلیب. قوم نصاری. (غیاث اللغات). ترسا. عیسوی. خاج پرست. زناردار، بشکل صلیب. مانند صلیب: صلیبی دو گیسوی مشکین کمند در آن مهره آورده با پیچ و بند. نظامی
مصدر دیگر است برای خلافت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ایستادن بجای کسی که از پیش تو بوده باشد. (تاج المصادر بیهقی)
مصدر دیگر است برای خلافت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ایستادن بجای کسی که از پیش تو بوده باشد. (تاج المصادر بیهقی)
گروه مردم بهم آمیخته از هر جنس (واحد ندارد). (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، آمیختگی بعضی کار با بعضی و فساد حاصل شدگی در آن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: وقعوا فی خلیطی
گروه مردم بهم آمیخته از هر جنس (واحد ندارد). (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، آمیختگی بعضی کار با بعضی و فساد حاصل شدگی در آن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: وقعوا فی خلیطی
نعرۀ مردان را گویند در میدان جنگ و هنگام شورش، قسمی از شال و مندیل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، قسمی انگور زودرس است و آن بر دو قسم می باشد دانه دار و بی دانه، این انگور به رنگ سبز و کشیده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی کند و غل است که پای مجروحین را در آن گذارند وآن را غل جالبعه نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
نعرۀ مردان را گویند در میدان جنگ و هنگام شورش، قسمی از شال و مندیل. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، قسمی انگور زودرس است و آن بر دو قسم می باشد دانه دار و بی دانه، این انگور به رنگ سبز و کشیده است. (یادداشت بخط مؤلف) ، قسمی کند و غل است که پای مجروحین را در آن گذارند وآن را غل جالبعه نیز گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار، دارای 456 تن سکنه، آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار، دارای 456 تن سکنه، آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات و خرما و پیاز و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان تراکمۀ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان تراکمۀ بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 122هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یکهزاروپانصدگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. دارای 130 تن سکنه است. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
عبدالله بن داود خریبی همدانی، مکنی به ابوعبدالرحمن. از کوفه بود ولی در خریبه بصره منزل گزید (بنابر قول ابوحاتم). او از اعمش و سلمه بن نبیطبن شریط روایت کرد و از او عبدالاعلی بن حماد و اهل عراق و بسال 211 هجری قمری درگذشت. ابوعلی غسانی بن داود می گوید او به خریبه بصره سکنی گزید و منسوب بدانجا شد و از اعمش و هشام بن عروه و ابن جریح و فضل بن عزوان حدیث شنید. (از انساب سمعانی)
عبدالله بن داود خریبی همدانی، مکنی به ابوعبدالرحمن. از کوفه بود ولی در خریبه بصره منزل گزید (بنابر قول ابوحاتم). او از اعمش و سلمه بن نبیطبن شریط روایت کرد و از او عبدالاعلی بن حماد و اهل عراق و بسال 211 هجری قمری درگذشت. ابوعلی غسانی بن داود می گوید او به خریبه بصره سکنی گزید و منسوب بدانجا شد و از اعمش و هشام بن عروه و ابن جریح و فضل بن عزوان حدیث شنید. (از انساب سمعانی)
کشور لیبی لوبیه، لیبیا، لیبویا، لیبویه، کلنی سابق ایتالیا به آفریقای شمالی، شامل تری پولتین و سیرنائیک، دارای 1484000هزار گز مربع مساحت و 801هزار تن سکنه، مرکز آن طرابلس (تریپولی) است و آن پس از جنگ دوم جهانی مستقل گردید، نام صحرائی وسیع به شمال آفریقا
کشور لیبی لوبیه، لیبیا، لیبویا، لیبویه، کلنی سابق ایتالیا به آفریقای شمالی، شامل تری پولتین و سیرنائیک، دارای 1484000هزار گز مربع مساحت و 801هزار تن سکنه، مرکز آن طرابلس (تریپولی) است و آن پس از جنگ دوم جهانی مستقل گردید، نام صحرائی وسیع به شمال آفریقا