- خلقت
- آفرینش
معنی خلقت - جستجوی لغت در جدول جو
- خلقت
- نهاد، فطرت، طبیعت، سرشت، آفرینش
- خلقت
- آفرینش، فطرت، هیئت، سرشت، شکل ظاهری انسان
- خلقت ((خِ قَ))
- آفرینش، فطرت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنهایی
نرمی، تابانی کهنگی
انزوا، عزلت
رفتاری آفرینشی منسوب به خلق منسوب به خلق
آفرینش پیرایش تا شش داداری دهش ابر باران خیز
یونانی تازی گشته دیگ مسین
به خوی به رفتار به دیدار و به رفتار بدیدار از نظر خلقت هیاه: (خلقا و خلقا شبیه پدر است) از نظر خبق از جهت خوی
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
جامه و جز آن که بزرگی بر کسی بپوشاند
خوشررفتاری نرمی، تابانی
فاقد ازدحام و شلوغی مثلاً شهر خلوت، تنهایی، تنها ماندن با معشوق، جای فاقد ازدحام و شلوغی، در تصوف دوری گزیدن سالک از مردم برای تزکیۀ نفس
لباس یا پارچه ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می دهند، کنایه از کفن، جامۀ دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود، هدیه، پاداش، لباس
معاشرت، آمیزش
آفرینش، مردم، نو آوری
آفریدن، ایجاد و احداث کردن مردمان، مردم خوی، طبع، نهاد، مزاج
دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
دوستی، یاری، محبت، عشق
به وجود آوردن، آفریدن، آفرینش، کنایه از مردم یک کشور، برای مثال خلق چین، کنایه از مردم، مردمان، (تصوف، فلسفه) جهان مادی
خوی، طبع، عادت
کهنه، پوسیده، مندرس
نرمی خوشخویی، تابانی آفرینش پیرایش تا شش داداری دهش
کسی که درخلقتش نقصانی باشد ناقص اعضاناقص اندام