- خلسه
- ربودگی، فرصت مناسب
معنی خلسه - جستجوی لغت در جدول جو
- خلسه
- حالتی بین خواب و بیداری که بر اثر فضایی خوشایند ایجاد می شود، در تصوف حالت بین خواب وبیداری شخص عارف و صوفی
- خلسه ((خَ س ِ))
- ربودگی، فرصت مناسب
- خلسه
- Trance
- خلسه
- транс
- خلسه
- Trance
- خلسه
- trans
- خلسه
- transe
- خلسه
- trance
- خلسه
- trance
- خلسه
- transe
- خلسه
- trance
- خلسه
- ภวังค์
- خلسه
- غيبوبةٌ
- خلسه
- ध्यानावस्था
- خلسه
- טְרַנס
- خلسه
- トランス状態
- خلسه
- hali ya kusinzia
- خلسه
- তন্দ্রা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشست، دیدار، انجمن نشست
تاریکی
دودمان
یکبار نشستن، اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس
خرد کوچک مقابل بزرگ
آفرینش پیرایش تا شش داداری دهش ابر باران خیز
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
تنپوش دادن، فرجامه تنپوش، گزیده داراک جامه دوخته که بزرگی بکسی بخشد، جمع خلع
گوشواره
دل بردن دلربایی