نام بتی بوده. (منتهی الارب). - ذوالخلصه، خانه ای که آنرا کعبۀ یمانیۀ خثعم گفتندی و در آن خانه بتی بود خلصه نام. بعضی آنرا ذوالخلصه بدین سبب گفتند و بعض دیگر گویند بدان جهت ذوالخلصه است که آن خانه، منبت گیاه خلصه بود. (منتهی الارب)
نام بتی بوده. (منتهی الارب). - ذوالخلصه، خانه ای که آنرا کعبۀ یمانیۀ خثعم گفتندی و در آن خانه بتی بود خلصه نام. بعضی آنرا ذوالخلصه بدین سبب گفتند و بعض دیگر گویند بدان جهت ذوالخلصه است که آن خانه، منبت گیاه خلصه بود. (منتهی الارب)
خلاصه. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیدۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). سلافه. سلاف. زبده. خلاص. (یادداشت بخط مؤلف). منتخب. انتخاب شده. (ناظم الاطباء) : و برگزید او را از خلاصۀ خلافتی که نورانیست شهابش. (تاریخ بیهقی). از چاروهفت گیتی سلطان خلاصه آمد مختار چار ملت سردار هفت کشور. خاقانی. عشق است خلاصۀ وجودم عشق آتش گشت و من چو عودم. نظامی. در خبر است از سید عالم و خلاصۀ بنی آدم. (گلستان سعدی) ، نتیجه و حاصل کلام. مختصر. موجز. گزیده. وجیزه. نخبۀ بحث. نتیجۀ بحث. - خلاصۀ کلام، حاصل کلام. لب مطلب. نتیجۀ کلام. نتیجۀ بحث. ، القصه. معالقصه. الحاصل. باری. الغرض. الحکایه. معالحکایه. بالجمله، نزدیکان. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خلاصگان، بی آمیغ. خالص. لب. پاک دامن. (ناظم الاطباء) ، سرشیر. (یادداشت بخط مؤلف) : خلاصهالسمن، روغن خالص
خلاصه. پاکیزه ترین و خالص ترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز. گزیدۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). سُلافَه. سلاف. زُبدَه. خِلاص. (یادداشت بخط مؤلف). منتخب. انتخاب شده. (ناظم الاطباء) : و برگزید او را از خلاصۀ خلافتی که نورانیست شهابش. (تاریخ بیهقی). از چاروهفت گیتی سلطان خلاصه آمد مختار چار ملت سردار هفت کشور. خاقانی. عشق است خلاصۀ وجودم عشق آتش گشت و من چو عودم. نظامی. در خبر است از سید عالم و خلاصۀ بنی آدم. (گلستان سعدی) ، نتیجه و حاصل کلام. مختصر. موجز. گزیده. وجیزه. نخبۀ بحث. نتیجۀ بحث. - خلاصۀ کلام، حاصل کلام. لب مطلب. نتیجۀ کلام. نتیجۀ بحث. ، القصه. معالقصه. الحاصل. باری. الغرض. الحکایه. معالحکایه. بالجمله، نزدیکان. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خلاصگان، بی آمیغ. خالص. لب. پاک دامن. (ناظم الاطباء) ، سرشیر. (یادداشت بخط مؤلف) : خلاصهالسمن، روغن خالص
پالیده ژاو سارا هنگرت خلاص بی آمیغ، برگزیده منتخب، کوته شده مطلب یا نوشته ای، سخن کوتاه باری بهر حال: (خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند) پاکیزه ترین و خالصترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز، منتخب، انتخاب شده
پالیده ژاو سارا هنگرت خلاص بی آمیغ، برگزیده منتخب، کوته شده مطلب یا نوشته ای، سخن کوتاه باری بهر حال: (خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند) پاکیزه ترین و خالصترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز، منتخب، انتخاب شده