جدول جو
جدول جو

معنی خلبانی - جستجوی لغت در جدول جو

خلبانی
(خَ لَ)
بارزد. بیرزد. قنه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خلبانی
(خَ لَ)
رانندگی هواپیما. هوانوردی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلبان
تصویر خلبان
هدایت کنندۀ هواپیما یا بالگرد
فرهنگ فارسی عمید
زردآلوی خشک شده که مغز آنرا برآورده با مغز بادام مقشر کرده و هر دو را در جای آن گذارند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، زردآلوی خشک باشد که مغز بادام در درون آن کنند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کهنه خر. آنکه کالا و متاع کهنه می خرد. (یادداشت بخط مؤلف) (از انساب سمعانی) ، آنکه کالای کهنه می فروشد. کهنه فروش. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لُ)
منسوب به خلخ. کنایه از صورت:
سرای تو پرسرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(خُ نی ی)
بسیار برگناک. (از منتهی الارب). یقال: اوراق خطبانی مبالغه است بمعنی بسیار برگناک. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خربان که نام جد ابوعبیداﷲ احمد بن اسحاق است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ نی ی)
سری بن سهل بن خربان جندیشابوری. خربانی از روایان بود. از عبدالله بن رشید و دیگران روایت حدیث دارد و از او جماعتی چون عبدالصمد بن علی حدیث می کنند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ نی ی)
احمد بن اسحاق بن خربان بصری خربانی، مکنی به ابوعبدالله. اصل او از نهاوند بود. او فقیهی مبرز و فاضل و در زمرۀ بصریان بود. از محمد بن احمد بن عمرو ربیعی و دیگران حدیث شنید و از او ابوبکر برقانی و چند نفر دیگر حدیث کردند. او درس فقه شافعی بر قاضی ابوحامد داد و وفاتش در بصره بحدود 410 ه. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
آنکه بلبان بنوازد. (از آنندراج) :
شوخ بلبانی که چو شیرینی جانی
کان شکر و قند ملاحت به لبانی.
سیفی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
آلبانیا، نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورس) است، این مملکت از سال 1912 میلادی مستقل شده است، زبان این قوم شعبه ای از زبانهای آریائیست، و ارناوود نام دیگر این قوم است
نام ایالتی قدیم از قفقاز بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است، و در زمان ساسانیها یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده، و آن را آگووانی نیز میگفتند
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نگاهداشت خر. مهتری خر. پرستاری خر
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلبانی
تصویر بلبانی
سه چنگی سازنده بلبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلبای
تصویر خلبای
یونانی با رزد پیر زد از ازدوها (صمغ ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
آنکه هواپیما را هدایت کند هوا نورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
آویاتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
Aviator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
vlieger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
조종사
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
飛行士
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
טייס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
पायलट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
penerbang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
นักบิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
авиатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
Flieger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
aviador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
飞行员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
lotnik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خلبان
تصویر خلبان
авіатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی