جدول جو
جدول جو

معنی خفیفی - جستجوی لغت در جدول جو

خفیفی
(خَ فی فی ی)
منسوب است به خفیف که بطنی است از قضاعه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خفیف
تصویر خفیف
مقابل شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابل ثقیل، سبک
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
فرقه ای است از صوفیان که بر طریقت ابی عبدالله محمد بن خفیف شیرازی روند. (از کشف المحجوب هجویری)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مصدر دیگر خف و خفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
وی شاگرد علی بن عیسی و علی بن عیسی شاگرد خلف مروزی است. او از صناع حاذق و فاضل آلات جنگی بود. (از فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سبک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). مقابل ثقیل. ضد گران و سنگین. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خفاف، اخفاف، اخفّاء. هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشّی̍ها حملت حملا خفیفاً فمرت به فلما اثقلت دعوا اﷲ ربهما لئن آتیتنا صالحا لنکونن ّ من الشاکرین. (قرآن 189/7) ، شخص سبک. بی قدر. حقیر. بی وقار. خوار. (ناظم الاطباء) :
این سخن پایان ندارد وآن خفیف
می نویسد رقعه در طمع عفیف.
مولوی.
، نرم. آهسته. (یادداشت بخط مؤلف).
- مشی خفیف، رفتن نرم.
، آنچه از مرکز بمحیط رود و تا آنجا نرسد نیارامد. (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری) ، خفیف نزد اهل قوافی شعر منهوک را گویند. (از کشاف اصطلاحات فنون). رجوع به منهوک در این لغت نامه شود، (اصطلاح عروض) خفیف نزد عروضیان، اسم بحریست که وزن آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن باشد دو بار، چنانکه در عنوان اشرف گفته شده است در جامعالصنایع آمده: بحر خفیف را دو وزن می باشد: یکی تام و دیگری مجزو، اولین جمیع اجزاء بدین مثال:
ز خفیف ار طلب کنی مثلی را تو وزن کن.
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن.
دوم دو جزء بر اصل و یکی محذوف و مثال آن این شعر:
ز خفیف آن نمونه کش بسخن
فعلاتن مفاعلن فعلن.
(از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(خَ یِ ءِ رَ / رِ)
مرکز دایره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عبدالله عفیفی، از ادیبان و شاعران معاصر. وی ابتدا در دانشگاه ازهر و دارالعلوم قاهره تحصیل کرد سپس به تعلیم زبان عربی در مدارس آنجا پرداخت و به عنوان ’محرر’ در دیوان سلطنت بکار پرداخت و به سال 1363 هجری قمری درگذشت. او راست: تفسیر سورۀ الفتح و بیان ما اتصل بها من الفتوح الاسلامیه و السیره النبویه المولد النبوی المختار. المراءه العربیه فی جاهلیتها و اسلامها، در سه جلد. الهادی، که داستانی است مربوط به هادی عباسی. منهج الادب. زهرات منشوره فی الادب العربی. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پاکدامنی. پارسائی. عصمت. حیا. شرم. (ناظم الاطباء). عفت. عفه. عفاف. رجوع به عفیف و عفه و عفت و عفاف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَضْ ضُ)
مصدر دیگر است برای خلافت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ایستادن بجای کسی که از پیش تو بوده باشد. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
مؤنث خفیف. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد).
- کواکب خفیفه، نه کوکب است که نیک خرد می نماید از قدرسادس خردتر و این نه کوکب علاوه بر هزاروهشت کوکب است اقدار و اعظام سته است و بطلیموس این نه کوکب را عظم خواند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خزانی. تیرماهی. پائیزی. (یادداشت بخط مؤلف) ، محصول و خرمن پائیزی. (ناظم الاطباء) ، هر گیاهی که در موسم درو روئیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مونث خفیف: اسباب خفیفه. مونث خفی پنهان پوشیده نهفته، جمع خفایا خفیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
سبک، ضد سنگین و گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیفی
تصویر خلیفی
جانشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
((خَ))
سبک، دارای وزن اندک، دارای شدت کم، خوار، زبون، مختصر، اندک، یکی از بحرهای نوزده گانه شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
کوچک
فرهنگ واژه فارسی سره
خزانی، پاییزی، مربوط به پاییز
متضاد: بهاره، ربیعی، شتوی، صیفی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سبک
متضاد: ثقیل، ضعیف، کم، ناچیز، بی مقدار، حقیر، خوار، ذلیل، زبون، آهسته، یواش، مبهم، غیرواضح، اهانت آمیز، توهین آمیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد