جدول جو
جدول جو

معنی خفیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

خفیدگی
(خَ دَ / دِ)
حالت خفه شدن. خفگی. خپگی. (یادداشت بخطمؤلف). رجوع به خفگی و خپگی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفیدگر
تصویر سفیدگر
کسی که ظرف های مسی را قلع اندود و سفید می کند، رویگر، سفیدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
برش، شکاف، جدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
روییدگی، طلوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پفیدگی
تصویر پفیدگی
پف کردگی، حالت و چگونگی ورم کرده و آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه، وارسی، دقت و تحقیق در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف، کنایه از پررویی، بی شرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ / دِ)
شهرت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
ترکیدگی. ترک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انصیاح: تصوّح، کفیدگی و پراکندگی موی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
انحناء. اعوجاج. کجی. پیچیدگی. (ناظم الاطباء). دوتایی. خفتگی. چفتگی. دولایی. خوهلی. انحناء. انعطاف. خمی. بخمی. کوژی. احدیداب. (یادداشت بخط مؤلف) : ، لنگیدگی. (یادداشت بخط مؤلف) : خماع، خمیدگی کفتار در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
قابل خفیدن. رجوع به خفیدن در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
خوابیدگی. بخواب شدگی. خواب رفتگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ فَدَ / دِ)
جست. جهش. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی آنچه آماسیده و برآمده باشد. پف کردگی
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
بیع. ابتیاع. خرید. (ناظم الاطباء). صفق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا، کجی، پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پفیدگی
تصویر پفیدگی
ورم کردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تباه شدگی تخم مرغ، جنبانی چیزی نا استوار چون میخ و دندان بر جای خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفیدگی
تصویر کفیدگی
ترکیدگی، پراکندگی مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
کوچکی، صغیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرندگی
تصویر خرندگی
عمل خریدار، خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریدگی
تصویر جریدگی
پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویدگی
تصویر دویدگی
تاخت و تکاپو، دویدگی اسب بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
برش، قطع، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
چاک و شکاف و پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
((دَ دِ))
پاره شدگی، پارگی، بی شرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
((رَ دِ))
پختگی و پخته شدن میوه، بلوغ، تحقیق و دقت در امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفیدگر
تصویر سفیدگر
((~. گَ))
آن که ظرف های مسین را سفید کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا
فرهنگ واژه فارسی سره
انحراف، انحنا، خمی، کجی
متضاد: راستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد