جدول جو
جدول جو

معنی خظ - جستجوی لغت در جدول جو

خظ
(تَ عَذْ ذُ)
سست و فروهشته گردیدن تن. (منتهی الارب) (از تاج العروس).
- فرس خظ بظ، اسب آگنده گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ یَ)
آگنده گوشت. (از منتهی الارب). مؤنث خظی.
- امراه خظیه بظیه،زن آگنده گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به خظا در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ظَ)
آنکه گوشت وی آگنده و سخت باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آگنده شدن گوشت و پر گردیدن آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بشتاب رفتن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گام فراخ نهادن و یا دو گام را یک گردانیدن در تیزروی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ظِنْ بَ ظِنْ)
آگنده گوشت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- فرس خظی بظی، اسب آگنده گوشت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ظَنْ بَ ظَنْ)
گوشت بسته و سخت و آگنده. (از منتهی الارب). منه: لحمه خظابظا، ای مکتنز یعنی گوشت او بسته و سخت و آگنده است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ لُ)
آگنده شدن گوشت و پر گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ / صِ گُ)
سطبر و درشت گردانیدن: اخظاه اﷲ، سطبر و درشت گردانید او را خدا، غزا کردن مرد و غنیمت نیافتن. تهی دست ماندن غازی از غنیمت و صیاد از صید و خداوند حاجت از مراد. (تاج المصادر بیهقی) ، بال زدن مرغ. (تاج المصادر بیهقی). بال زدن مرغ در پریدن. (منتهی الارب) ، روی در شیب نهادن ستاره. (تاج المصادربیهقی). روی آوردن ستاره ها بفروشدن. (منتهی الارب) ، سر جنبانیدن از خواب. غنودن. پینکی رفتن، بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) ، درخشیدن. لمعان دادن مرد جامۀ خود را:اخفق الرجل بثوبه، ای المع به، درخشید مرد بجامه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اخظاء. سطبر و درشت گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا