جدول جو
جدول جو

معنی خطاطی - جستجوی لغت در جدول جو

خطاطی
(خَطْ طا)
عمل خطاط. نویسندگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خطاطی
عمل و شغل خطاط خوشنویس
تصویری از خطاطی
تصویر خطاطی
فرهنگ لغت هوشیار
خطاطی
خوشنویسی
تصویری از خطاطی
تصویر خطاطی
فرهنگ واژه فارسی سره
خطاطی
خوش نویسی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواطی
تصویر خواطی
خاطی ها، خطا کننده ها، خطاکارها، گناهکارها، جمع واژۀ خاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطی
تصویر خاطی
خطا کننده، خطاکار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری، دوزندگی
شغل و عمل خیاط
خیاط خانه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
قسمی پارچه بوده است:
از ابریسک و کمخای خطائی.
نظامی قاری.
، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خطیئه. خطایا. (منتهی الارب). رجوع به خطایا شود
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
دوزندگی. درزیگری ، صنعت خیاط. صنعت درزیگری
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خاطی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خاطی شود.
- امثال:
مع الخواطی سهم صائب، در حق کسی گویند که بیشتر خطا کند و گاه صواب آرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
محمد بن عباد بن ملک داود خلاطی، ملقب به صدرالدین. از فقیهان حنفی بود. از کتب اوست: ’تلخیص الجامع الکبیر’ در فقه و ’مقصد المسند’ (مختصریست بر مسند امام ابوحنیف) و ’تعلیق بر صحیح مسلم’. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 910)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خِ بی ی)
منسوب به خطابه: سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرهالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی) ، لفظی و زبانی و شفاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
نوعی است از ماهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مولانازاده. از جمله کسانی است که بر شرح مفتاح سیدشریف حاشیه نگاشته. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
صاحب خطها. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناخوانا شدن نوشته بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن. چون: این نوشته خطخطی است، کاغذ کثیف و بی مصرف بر اثر کشیده شدن خطوطی چند بروی آن
لغت نامه دهخدا
(خُ طا)
پیه که از بیخ گیاه لخ برآید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خطّاف. (منتهی الارب). رجوع به خطّاف در این لغت نامه شود.
- خطاطیف السباع، مخلبهای سباع. چنگالهای درندگان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطی
تصویر خیاطی
دوزندگی درزیی خیاطت
فرهنگ لغت هوشیار
خراشگری خراطین: پارسی تازی گشته خراتین خوی ناد هم آوای استاد شکند کرم خاکی از جانوران عمل و شغل خراط تراشیدن چوب و برابر ساختن آن، دکان خراط
فرهنگ لغت هوشیار
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
فرهنگ لغت هوشیار
ختایی گونه ای از چینی که در زمان صفویان ساخته می شده، گونه ای پارچه که از ختامی آورده اند، گونه ای اگور (آجر) چهار گوش بزرگ منسوب به خطا. از اهل خطا (ختا) ختایی، آنچه در سرزمین خطا (ختا) ساخته میشد، نوعی پارچه منسوب به خطا (ختا)، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و رنگارنگ بوده و بومش زرد و سفید و سبز یک رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خطاف، فرشتوکان فرشتوها پرستوها بلوایه ها، ربایندگان، دزدان، آهن های کج جمع خطاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوش نویس و کسی که خوش می نویسد، استاد خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطی
تصویر خاطی
خطاکننده، خطاکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوشنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
خیاطت، درزیگری، دوزندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب تراشی، خراطت، کارگاه، خراط، دکان خراط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Calligraphist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каллиграф
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Kalligraph
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каліграф
دیکشنری فارسی به اوکراینی