جدول جو
جدول جو

معنی خطائی - جستجوی لغت در جدول جو

خطائی
(خَ)
جمع واژۀ خطیئه. خطایا. (منتهی الارب). رجوع به خطایا شود
لغت نامه دهخدا
خطائی
(خَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 383 تن سکنه است. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه آنجا مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
خطائی
(خَ)
مولانازاده. از جمله کسانی است که بر شرح مفتاح سیدشریف حاشیه نگاشته. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خطائی
(خَ)
قسمی پارچه بوده است:
از ابریسک و کمخای خطائی.
نظامی قاری.
، قسمی سوسن، قسمی خشت پخته بزرگتر از آجر متداول. (یادداشت بخط مؤلف). این قالب و اندازه برای آجر امروز دیگر متداول نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَطْ طا)
عمل خطاط. نویسندگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ خَ)
اسلیم خطائی:
طالع شهرت چنان دارم که دوران گر کشد
حلقه بر نام من اسلیمی خطائی می شود.
اشرف.
قضا در بارگاه کبریائی
فکنده نقش اسلیمی خطائی.
امیدی.
پس از شکست شاه اسماعیل از سلطان سلیم عثمانی در چالدران (مقصود از اسلیمی سلطان سلیم و از خطائی خلاص شاه را خواسته است). (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(یِ خَ)
نوع سیاه خیری است و در مداوا کمتر مستعمل است. رجوع به خیری شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ خَ)
کرچک هندی. حب سلاطین. دند. (اختیارات بدیعی). صاحب اختیارات بدیعی در دند گوید: و آن سه نوع است. رجوع به دند شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بِ خَ)
دند است که به هندی جمال کوته و حپال کوته نامند
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نباتی است ساقش زیاده بر دو ذرع و سرخ و برگش مایل به بنفشی گرم باعتدال و تر و ملین و منضج و مقوی هاضمه و ضماد شحیۀ او جهت اورام صلبه و تسکین درد بواسیر نافع و نطول او معرق و منوم و مضر معده بارد رطب و مصلحش بادیان خطائی و رازیانه است و ابن تلمیذ گوید که چای قرصی است که از چین می آورند و مسهل و دافع ضرر شراب است و از کتاب اخبارالصین ظاهر می گردد که نباتی است شبیه برطبه و خوشبو و با اندک تلخی، که از جوشیدن تلخی او زایل می شود و طبیخ او مسکن التهاب و صاف کننده خون است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
قسمی خر که خرد و کوچک است. (یادداشت بخط مؤلف). دوبل
لغت نامه دهخدا
(نِ خَ)
رجوع به بادیان ختائی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ چَ / چِ)
بچۀ اهل خطا. کنایه از بچۀ زیبا و خوبروست:
تو خطائی بچه ای از تو خطا نیست عجب
کآنکه از اهل صوابند خطا نیز کنند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
مصطفی بن محمد بن یونس بن ابی عبداﷲ الطائی الحنفی، مولد او 1138 هجری قمری و وفات در 1193هجری قمری او راست: کتاب توفیق الرحمن بشرح کنز دقائق البیان در فقه حنفی تألیف ابوالبرکات نسفی و این شرح را اختصاری کرده، و آن را کنزالبیان، مختصر توفیق الرحمن نام نهاده است، و هر دو کتاب به طبع رسیده است، (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225)
ال طائی یکی از شیوخ رواه حدیث که در روزگار ابوداود به اصفهان آمد، نامش نامعلوم است، پاره ای از متأخرین گویند: محتمل است که شیخ مزبور یحیی بن عبدویه البغدادی باشد، (نقل به معنی از الموشح)
لغت نامه دهخدا
منسوب به طی که پدر بطنی است، (منتهی الارب)، و از جمله حاتم از اسخیاء معروف عرب که از قبیلۀ طی بوده است:
آنی تو که گر زنده شودحاتم طائی
علم و کرم و جود کند از تو تعلم،
سوزنی،
نماند حاتم طائی و لیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکوئی مشهور،
سعدی،
رجوع به حاتم شود، و ابوتمّام حبیب بن اوس طائی است، رجوع به ابوتمّام شود
لغت نامه دهخدا
عمل خاینده، در شکر خائی و ژاژخائی و مانند آن، رجوع به خائیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
ابومحمدعبدالله بن محمد بن حرب الخطاب. وی از نحویان بود و مذهب کوفی در نحو داشت و او راست کتاب النحو الکبیر و کتاب النحو الصغیر و کتاب عمود النحو. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(خِ بی ی)
منسوب به خطابه: سخنهای خطابی و امثال آن که بنظر اول آنرا نظرهالحرفا گویند. (جهانگشای جوینی) ، لفظی و زبانی و شفاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
نوعی است از ماهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خطیطه و آن زمین خشک مانده میان دو زمین باران زده یا زمین که بعض آن باران زده باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
نام قاعده ای است در علم حساب برای استخراج مجهولات: در کتاب بحر الجواهر فی علم الدفاتر این قاعده چنین شرح داده شده است: بدانکه طریق بسیار در استخراج می باشد... و اسهل و اصلح بحال اغلب ناس خطائین می باشد و طریقۀ آن، آنکه مجهول را آنچه خواهند فرض نموده و بحسب سؤال به آن عمل کرده، اگر مطابق با سؤال باشد، نعم الاتفاق والا یا خطا ناقص است یا زاید، پس باید چیز دیگری فرض نمود. در آن بدستور سابق معمول دارند، اگر خطا باشدبزیاده یا نقصان باشد، پس مفروض اول را در خطای ثانی ضرب نموده و آنرا محفوظ اول نامند و مفروض ثانی رادر خطای اول و آنرا محفوظ ثانی نامند، پس از این باید ملاحظه نمود که اگر خطا هر دو مطابق یکدیگر می باشند به این معنی که هر دو زاید یا ناقص است باید فضل بین المحفوظین را بر فضل بین الخطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول است و اگر خطائین مختلفه میباشد، باید مجموع محفوظین را بر مجموع خطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول می باشد. برای فهم قاعده فوق دو مسأله زیر را می آوریم. مسأله: چند نفر ببازار رفتند. یکی یک متر پارچه خرید، دیگری دو متر و سومی سه متر و الی آخر. پس از آنکه آنها از بازار خارج شدند و پارچه های خود را جمع و بطور مساوی بین خود تقسیم نمودند، بهر یک شش متر پارچه رسید معلوم کنید عده آنها را. حل:
فرض می کنیم عده آنها 7 نفر باشد، در این صورت 7 نفر 28 متر پارچه خریده اند زیرا:
28=7+6+5+4+3+2+1
و چون 28 متر را بر هفت تقسیم کنیم، بهر یک 4 متر می رسد که دو متر از سهم واقعی آنها کمتر است (زیرا سهمی واقعی 6 متر بوده است). این عدد 2 را خطای اول می گویند. حال فرض دیگر می کنیم و عده آنها را 9 نفر می گیریم در این صورت 9 نفر 45 متر پارچه خریده اند، زیرا:
45=9+8+7+6+5+4+3+2+1
و چون 45 را به 9 تقسیم کنیم، بهر یک 5 متر می رسد که یک متر از سهم واقعی آنها کمتر است این یک را خطای دوم می نامند. حال خطای اول (یعنی 2) را در 9 ضرب می کنیم، میشود: 18 (محفوظ اول) و خطای دوم (یعنی یک) را در 7 ضرب می کنیم میشود: 7 (محفوظ دوم) چون 7 را از 18 کم کنیم و بر تفاضل دو خطا، یعنی یک تقسیم کنیم، جواب یازده میشود که تعداد خریداران است. مسأله دوم: دو برادر بطریقی ارث بردند که اگر بسهم یکی چهارصد تومان اضافه میشد، حاصل چهار برابر سهم دیگری می گشت و چنانکه بسهم دیگری چهارصد تومان اضافه می گردید، حاصل سه برابر سهم اول میشد.
حل:
فرض می کنیم سهم اولی 200 باشد لذا سهم دومی:
سهم دومی 150=4:600=400+200
550=400+150
چون 550 را از 600 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 50 میشود که خطای اول است.
و چنانکه سهم اولی را 160 فرض کنیم،
سهم دومی 140=4:560=400+160
540=400+140
چون 540 را از480 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 60 میشود که خطای دوم است. حال 60 را در 200 ضرب می کنیم، نتیجه 12000 میشود که محفوظ اول و بعد 50 را در 160 ضرب می کنیم، 8000 میشود که محفوظ دوم است، چون این دورا یعنی 8000 +12000 را با هم جمع کنیم حاصل 20000 میشود و از حاصل تقسیم 20000 بر 110 (مجموع دو خطا) سهم اول-ی 200011 بدست می آید و اگر این سهم را با 400 جمع کنیم و بر 4 تقسیم کنیم، سهم دومی چنین بدست می آید.
160011 = 4: 640011 = 400 + 200011
لغت نامه دهخدا
(اِ خَ)
نوعی از نقاشی و گره بندی که بر گرد نقشها سازند و آنرا بند رومی نیز گویند، و تنها اسلیمی و سلمی نیز آمده. (آنندراج). و رجوع باسلیمی و اسلیمی خطائی شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقۀ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام تیره ای است از ایل آقاجری کهکیلویه از ایلات فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
(خَسْ سا)
تیره ای از شعبه جبارۀ ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ به تکاب. کوهستانی و معتدل و سالم. آب از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله شش هزارگزی به نام خزائی بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب الخطائی
تصویر حب الخطائی
دانه کرچک هندی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله خطائی
تصویر لاله خطائی
لاله ختایی خوش نگر
فرهنگ لغت هوشیار
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاطی
تصویر خطاطی
عمل و شغل خطاط خوشنویس
فرهنگ لغت هوشیار
ختایی گونه ای از چینی که در زمان صفویان ساخته می شده، گونه ای پارچه که از ختامی آورده اند، گونه ای اگور (آجر) چهار گوش بزرگ منسوب به خطا. از اهل خطا (ختا) ختایی، آنچه در سرزمین خطا (ختا) ساخته میشد، نوعی پارچه منسوب به خطا (ختا)، یکی از انواع چینی در عهد صفویه و آن نازک و رنگارنگ بوده و بومش زرد و سفید و سبز یک رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائی
تصویر طائی
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطمی خطائی
تصویر خطمی خطائی
گل خیرو رنگ برگردان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاطی
تصویر خطاطی
خوشنویسی
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش نویسی
دیکشنری اردو به فارسی