آبستن. آنرا درباره شتر بکار برند و جمع آن فحاض است از غیر لفظآن و گاهی هم بر ’خلفات’ و ’خلف’ جمع بسته میشود. - خلفه جدود، خرماده. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
آبستن. آنرا درباره شتر بکار برند و جمع آن فحاض است از غیر لفظآن و گاهی هم بر ’خلفات’ و ’خلف’ جمع بسته میشود. - خلفه جدود، خرماده. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
بوی گرفتن دهان روزه دار. یقال: خلف فم الصائم خلفه، متغیر شدن مزه و بوی شیر. یقال: خلف اللبن، متغیر شدن طعام. یقال: خلف الطعام، تباه شدن. یقال: خلف فلان، برآمدن برکوه، کسی را از پس وی گرفتن. یقال: خلف فلاناً، جای گمشده کسی قرار گرفتن. یقال: خلف اﷲ علیک، بجای گمشدۀ توشود خدای، ستون استوار کردن. یقال: خلف بیته، پس پدر آمدن. بجای پدر نشستن. یقال: خلف اباه، اختلاف کردن، غورۀ نو آوردن تاک، در کمین مردی بودن در غیبت او پیش اهل و عیال او آمد و شد کردن، بردن شترانی را شبانگاه بسوی آب بعد رفتن مردم، مخالفت ورزیدن. خلاف کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خلفه
بوی گرفتن دهان روزه دار. یقال: خلف فم الصائم خلفه، متغیر شدن مزه و بوی شیر. یقال: خلف اللبن، متغیر شدن طعام. یقال: خلف الطعام، تباه شدن. یقال: خلف فلان، برآمدن برکوه، کسی را از پس وی گرفتن. یقال: خلف فلاناً، جای گمشده کسی قرار گرفتن. یقال: خلف اﷲ علیک، بجای گمشدۀ توشود خدای، ستون استوار کردن. یقال: خلف بیته، پس پدر آمدن. بجای پدر نشستن. یقال: خلف اباه، اختلاف کردن، غورۀ نو آوردن تاک، در کمین مردی بودن در غیبت او پیش اهل و عیال او آمد و شد کردن، بردن شترانی را شبانگاه بسوی آب بعد رفتن مردم، مخالفت ورزیدن. خلاف کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خُلفَه