جدول جو
جدول جو

معنی خضل - جستجوی لغت در جدول جو

خضل
(خَ ضِ)
ابن سلمه. شاعری از عربان بوده است. (منتهی الارب)
ابن عبید. شاعری از عربان بوده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خضل
(خَ)
مروارید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، مروارید صاف، نوعی از مهره. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خضل
(خَ ضِ)
طراوت ناک، تر. غیرخشک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- شواء خضل، کباب تازه که چیزی از آن می چکد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خضل
مروارید
تصویری از خضل
تصویر خضل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خضر
تصویر خضر
(پسرانه)
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضل
تصویر فضل
(پسرانه)
برتری دانش، اخلاق، و هنر، لطف، توجه، رحمت
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُضُلْ لَ)
از اعلام زنان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
واحد خضل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
سیف مخضل، شمشیر بران، لغتی است در صاد مهمله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضِ)
ترکننده چیزی را به آب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَل ل)
به معنی مخضل است و رجوع به مادۀ قبل و اخضال شود، پشته و تپۀ تر و مرطوب از شبنم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
عیش مخضل، عیش خوش و خرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زندگانی خوش و خرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصل
تصویر خصل
بریدن و جدا کردن و بمعنی نشانه زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضد
تصویر خضد
میوه پلاسیده درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضب
تصویر خضب
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزل
تصویر خزل
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلل
تصویر خلل
گشادگی میان دندانها ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمل
تصویر خمل
ریشه و پرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیل
تصویر خیل
لشکر، سپاه، گروه سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خهل
تصویر خهل
کج کژ خوهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضع
تصویر خضع
راضی گردیدن بخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضر
تصویر خضر
سبز، شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپل
تصویر خپل
کوتاه قد، کوتوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضف
تصویر خضف
کالک خربزه نارس، کدو ریز و کلان، خیار ریز و کلان تیز دادن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضم
تصویر خضم
خاییدن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشل
تصویر خشل
بد و ناپسند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطل
تصویر خطل
سخن بیهوده و زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرم، حیا، شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد گردانیدن، تباه نمودن، خراب کردن، زایل شدن عقل بر اثر غصه و حزن مجنون، دیوانه، سخت و تنگ مجنون، دیوانه، سخت و تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختل
تصویر ختل
فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدل
تصویر خدل
پر گوشت، ستبر آگنده گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضل
تصویر خاضل
سر سبز تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
نقطه سیاه بر روی پوست بدن، دلجوی، دلربای، دل آرای، نیک اختر برادر مادر، دائی برادر مادر، دائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضل
تصویر اضل
گمراهتر، باضلالت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خول
تصویر خول
پرستاری کردن، سرپرستی کردن خدم و خشم
فرهنگ لغت هوشیار