جدول جو
جدول جو

معنی خضرگنبد - جستجوی لغت در جدول جو

خضرگنبد
(خِ گُمْ بَ)
قریه ای است بچهارفرسنگی مشرق شهر داراب. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُمْ بَ)
از قرای کوهستان سیرجان است. بعضی از ایلات در مزارع این قریه ییلاق مینمایند. شاه شجاع بعد از ملاقات با کلومیر حسین بفتح و فیروزی امیدوار شده عزیمت شیراز نمود و در چارگنبد نزول کرد و ازاینجا بطرف مقصود راند. (مرآت البلدان ج 4 ص 51)
لغت نامه دهخدا
(خِ ضِ)
نام دیگر خضر پیغمبر است. (یادداشت بخط مؤلف) :
نسیم خلق تو گر در صمیم دی چو خضر
به خاره برگذرد بردمد ز خاره خضر.
سوزنی.
آن پسر را کش خضر ببرید حلق
سر آنرا درنیابد عام خلق.
مولوی.
گر خضر در بحر کشتی راشکست
صد درستی درشکست و خضر هست.
مولوی.
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است اینکه خضر بهره سرابی دارد.
حافظ.
بمن هم چون خضر دادند عمر جاودان اما
گره شد رشتۀ عمرم ز بس بر خویش پیچیدم.
صائب
لغت نامه دهخدا
(خَ گُمْ بَ)
نام ناحیتی است به فارس در چهارفرسخی داراب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِضْرْ وَ)
دهی است از دهستان خزل بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام. واقع در 17هزارگزی باختر چرداول و 4هزارگزی باختر راه اتومبیل رو زنگوان. این دهکده کوهستانی و سردسیر و دارای 280 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در دو محل بفاصله یک کیلومتر به علیا و سفلی مشهور است. سکنۀ سفلی 150 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خِضْرْ وَ)
نام یکی از طوایف پشتکوه از ایلات کرد ایران می باشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 70)
لغت نامه دهخدا