جدول جو
جدول جو

معنی خضار - جستجوی لغت در جدول جو

خضار
(خُضْ ضا)
مرغی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خضار
(خَ)
شیر که در آن آب بیشتر باشد، ترۀ نورس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
خضار
(خُ)
شهریست نزدیک شحر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خضار
(خُ)
موضع بسیاردرخت. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خضار
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
تصویری از خضار
تصویر خضار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خضرا
تصویر خضرا
(دخترانه)
سبز، سبزه وار، چمن زار
فرهنگ نامهای ایرانی
(خُ ری ی)
مرغی است که آنرا اخیل نیز گویند. این مرغ بزرگتر از قطاء است و چون بر پشت شتر نشیند عرب فال بد گیرد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
موج آبهائی چون آب غدیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
- ماء خضارب، آبی که موج زند بعض آن بر بعض دیگر مانند آب غدیر و وادی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
بخیل که بتکلف سخاوت کند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، مرد زفت ترشرو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
نام وادیی است در یمامه که جوالخضارم نیز می نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع واژۀ خضرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ)
تره های سبز، معرفه دریا و به این معنی غیرمنصرف است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ)
مهتر و بردبار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خضرم در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُضْ ضا را)
گیاهی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصار
تصویر خصار
آزار، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاب
تصویر خضاب
حنا و گلگونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشار
تصویر خشار
پیراسته، پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزار
تصویر خزار
خز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاف
تصویر خضاف
تیز دادن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسار
تصویر خسار
گمراهی، هلاکی، زیانکاری، بدبختی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
می زده، شراب زده، مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند جماعت مردم و انبوهی آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار
تصویر خوار
ذلیل، زبون، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاص
تصویر خضاص
اندک پیرایه، گول، یکسر، گردن بند جانور، زرفین (طوق) بندیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضار
تصویر حضار
حاضران، حاضرین
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اخضر. توضیح درفارسی توجهی در استعمال آن بمذکر و مونث ندارند (بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش بیک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا) (فرخی)، سبزه، آسمان، آشکوب فوقانی عمارت، جمع خضر، گیاه سبز رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضور
تصویر خضور
سبز، سبز شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضیر
تصویر خضیر
سبز، تره سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطار
تصویر خطار
نیزه جنبان، روغن زه (زیتون)، فلاخن، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبار
تصویر خبار
جمع خبار، زمین های نرم، سوراخ های کلاکموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثار
تصویر خثار
پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختار
تصویر ختار
فریبنده، مکار، غدار فریبنده، نابکار فریبنده، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضارع
تصویر خضارع
زفت ترشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاره
تصویر خضاره
تره سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاری
تصویر خضاری
شیر گنجشک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ای سبز و دراز و درشت که آنرا خام می خورند بوته آن دارای ساقه های نرم و سست و برگهای دندانه دار و گلهای زرد و بر سه قسم است خیار بالنگ و چنبر و درختی
فرهنگ لغت هوشیار