- خصوصی
مقابل عمومی، مربوط به فرد یا افرادی معیّن مثلاً کلاس خصوصی،
شخصی مثلاً زندگی خصوصی،
مقابل دولتی، غیردولتی مثلاً بیمارستان خصوصی
شخصی مثلاً زندگی خصوصی،
مقابل دولتی، غیردولتی مثلاً بیمارستان خصوصی
معنی خصوصی - جستجوی لغت در جدول جو
- خصوصی (خُ)
مقابل عمومی. (یادداشت بخط مؤلف).
- اطاق خصوصی، اطاقی که مخصوص فردی باشد و دیگری را بدان حقی نباشد.
- جلسۀ خصوصی، اصطلاحی است و درباره جلساتی گفته می شود که غیر از اعضای تشکیل دهنده آن کسی دیگر در آن حضور ندارد. مقابل جلسۀ عمومی.
- کلاس خصوصی، درسی که معلمان بطور خاص بشاگردان دهند و در آن شاگردان دیگر شرکت ندارند. مقابل درس عمومی
- اطاق خصوصی، اطاقی که مخصوص فردی باشد و دیگری را بدان حقی نباشد.
- جلسۀ خصوصی، اصطلاحی است و درباره جلساتی گفته می شود که غیر از اعضای تشکیل دهنده آن کسی دیگر در آن حضور ندارد. مقابل جلسۀ عمومی.
- کلاس خصوصی، درسی که معلمان بطور خاص بشاگردان دهند و در آن شاگردان دیگر شرکت ندارند. مقابل درس عمومی
- خصوصی
یگانه یکرنگ، نهانی درونی، ویژه از آن شخصی داخل: (زندگی خصوصی اشخاص را در نظر میگیرد)، صمیمی: (با او خصوصی است) یا نامه (مراسله) خصوصی. نامه ای که فقط بدست مخاطب باید برسد و محرمانه است
- خصوصی ((خُ))
شخصی، داخلی، محرمانه و غیرعلنی، خاص، ویژه، مربوط به اشخاص حقیقی و حقوقی خارج از نظارت یا حوزه کارهای دولت، مقابل دولتی
- خصوصی
مردمی
- خصوصی
اختصاصی، شخصی، فردی
متضاد: دولتی، مخصوص، ویژه، محرمانه، صمیمی، خودمانی
متضاد: عمومی
متضاد: دولتی، مخصوص، ویژه، محرمانه، صمیمی، خودمانی
متضاد: عمومی
- خصوصی
خاص
- خصوصی
Private
- خصوصی
privé
- خصوصی
privado
- خصوصی
ذاتی
- خصوصی
частный
- خصوصی
privat
- خصوصی
приватний
- خصوصی
prywatny
- خصوصی
منحصر به فرد، خاص
- خصوصی
binafsi
- خصوصی
ব্যক্তিগত
- خصوصی
privato
- خصوصی
özel
- خصوصی
개인적인
- خصوصی
プライベートの
- خصوصی
פרטי
- خصوصی
私人的
- خصوصی
pribadi
- خصوصی
ส่วนตัว
- خصوصی
privé
- خصوصی
privado
- خصوصی
निजी
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(تَ عَ وُ)
لغت نامه دهخدا
خاص کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). مصدر دیگریست برای ’خص’ و ’خصوص’
ویژگی، مشخّصه